نوع کمیابی از زیبایی را در زني سراغ دارم كه دامن بلند سياهاش، بيچاك پس و پيش و از طرفين يا تاكيد روي باسن و حقهاي براي وقت پا روي پا انداختن، با هر قدم ميلرزد. اين زيبايي خواب از سر پران، شايسته زني است كه جواني را با رضايت و اطمينان پشت سر گذاشته، آنقدر كه ديگر نميشود از خطوط چهرهاش، جوانياش را ترجمه كرد: چيزي كه حالا هست. اين. همين پيراهن سفيد كه بياعتنا به برجستگي سينهها، قلندرانه گشاد است. به وقت بالا آمدن دست لاغري كه آستينش شلخته و بيقيد تا زده شده است و از روي عادت، سرسري رشته موي قهوهاي را پشت گوش گير ميدهد تا چهار رگ متورم سبز از زير پوست شفاف شقيقه ظاهر شوند.
حيف است كه با اين زن ملاقات کنیم، حتی در داستان و فيلم يا عكس. شايد نقاشي آبرنگ: كمرنگ، محو، گنگ و خیلی دور.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر