حالا بعد از گذشت دو سال روایت دیگری از پیدایش بت را در ترجمه تفسیر طبری دیدم و از آنجا که شاخکهایم به اساطیر پیدایش بت حساس شده، نقل می کنم محض یادگاری.
طبری می نویسد «این بت پرستیدن به جهان اندر از جمشید آمد». جمشيد زيباترين بوده «اندر همهي جهان» و اول كسي كه در اين جهان ادعاي پادشاهي كرد هم او بود «و پادشاهي اين جهان از مشرق تا مغرب همه جمشيد داشت.» بعد از آنكه هشتصد سال از پادشاهي اش گذشته بود در يك نيمروزي توي خانه چرت ميزده در هپروت بوده كه عجب ملكتي دارم و عجب جمالي و عجب عمر درازي كه هوا برش ميدارد: من چه باحالم. ابليس هم از اين فرصت استفاده ميكند و بر او ظاهر ميشود كه: تو نه تنها باحالي كه اصلا خدايي. جمشيد ميپرسد روی چه حسابی؟ ابليس ميگويد «يك دليل آن است كه هيچكس فريشته را نتواند ديدن و تو مرا بيني...» (ماجراي اسبي كه زنگ ميزند به سيرك كه آقا من را استخدام كنيد. يارو ميپرسد: چه هنري بلدي؟ اسبه ميگويد: مرتيكه نيم ساعته دارم با تو حرف ميزنم از اينجا آمده به گمانم.)
فردا صبح جمشيد بارعام ميدهد و ادعاي خدايي ميكند «من خداي شماام و شما را من آفريدهام و روزيتان من ميدهم بايد كه جمله مرا سجده كنيد» بعد پنج «خليفت» انتخاب ميكند و به سراسر دنيا ميفرستد «و بفرمود تا پنج بت به صورت جمشيد بساختند يكي از زر و يكي از آهن و يكي از روي و يكي از برنج چنان كه هر كه اندر آن نگريستي، چنان دانستي كه راست جمشيد است و پس اين پنج بت به اين پنج خليفت داد و ايشان را به اين ناحيتها فرستاد كه ياد كرديم و گفت كه من خداي خلقم و اين صورت ها بر مثال من است هر كه ايشان را سجده كند و الا ايشان را به آتش افگنيد». اينطوري خليفت ها به دستور جمشيد خون بپا كردند «تا همهي جهان بتپرست گشتند و دينها از جهان برداشت و به جهان اندر هر كه بماند آنكس بود كه بت همي پرستيد تا آن كار بت پرستي راست بياستاد». خلاصه اينطوري.
۱۶ بهمن ۱۳۸۶
پیدایش بُت
در قسمت قبلی برنامه گفتیم که محمد ابن اسحاق همدانی در "سیرت النبی" پیدایش بت را از فرزندان اسماعیل می دانست که پس از آنکه «بسيار شدند و ايشان را در مكه جاي نبود» مجبور به مهاجرت شدند. هر قومی که میرفتند سنگی از حرم را هم با خود میبرند و به جای کعبه آن را طواف میکردند. وقتی نسل مهاجرین مردند «فرزندان ايشان را زيادت مبالغت ميكردند و آن سنگها را به جاي كعبه همي پرستيدند.» باز یکمی که گذشت ناکس ها «زيادتتر از آن مبالغه نمودند و بدعتهاي ديگر به دست آوردند و به آن سنگها كه پدران ايشان از مكه آورده بودند اقتصار نميكردند و هر كسي چنان كه او را خوش آمدي، سنگي از صحرا برگرفتي و آن را پرستيدي.»
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر