۱۰ بهمن ۱۳۸۶

رياست محترم فرهنگستان زبان فارسي


با سلام و احترام

اخيرا مطلع شدم كه يك كارگر شهرداري اهل يك جاي پرتي به اسم «گيوی» بين زباله‌ها نيم كيلوگرم طلا پيدا كرده است. از آنجا كه درخواست من از شما به عمل اين كارگر ربط دارد لازم است ابتدا براي‌تان شرح بدهم نيم‌كيلو طلا براي او چه معني دارد: یابنده کارگر شهرداری است، پس نیروی کار او با قراردادی شش ماهه در اجاره پیمانکار قرار دارد. معني‌اش مي‌شود اينكه او با روزانه هشت ساعت کار که از نیمه شب شروع می‌شود و تا صبح ادامه دارد - سرد ترین ساعات شبانه روز - ماهانه ۱۸۳ هزار تومان حقوق مي‌گيرد. قيمت هر گرم طلا (گرد شده) بيست هزار تومان است، نيم كيلوش مي‌شود ده ميليون تومان پس او با اين پول مي‌توانست نزديك به پنج سال و به عبارت دیگر ۱۸۲۵ روز خود را از زحمت انجام چنین کار سخت و بی‌آتیه ای خلاص کند. حتی می‌توانست با چنين سرمایه‌اي سبك زندگی و شاید آینده فرزندانش را تغییر بدهد. اما خب. اگر اينطور حساب مي‌كرد كه من ديگر از پيدا شدن طلا مطلع نمي‌شدم و طبيعتا مزاحم شما هم نمي‌شدم، چون پيدا نمي‌شد. پس پايان اين فيلم فارسي بازگرداندن طلا و نپذيرفتن مژدگاني است.
اما درخواست من از شما: با عنايت به جــ.نده شدن واژه «شرافت» به واسطه استعمال بي‌رويه، از جناب‌عالي درخواست مي‌كنم واژه جديدي براي عمل اين بابا اختراع كنيد كه معني لازم را برساند اما برخلاف شرافت قابل اتصال به هيچ جــ.اكشي نباشد. مي‌دانم كه كاري بس دشوار است، اما جان من يك كاريش بنمایید.

پس از تحرير: اگر به شما گير دادند كه جــ.نده شدن و اتصال به جــ.اكش‌ها ملاك تغيير يك واژه نيست، بفرماييد چون عربي بود عوضش كرديم (كي مي‌فهمه؟ بين خودمون مي‌مونه). در عوض من هم قول مي‌دهم از اين به بعد به همه اتوبوس‌ها بگويم «بزرگ خودرو مسافربر» شايد چند نفر ديگر را هم كت و كول نمودم كه همين را بگويند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر