این چپی که بر خلاف ورسیون هپروتی صکثی نیست که از قضا زیادی زمخت و زبر است را هم خیلی چپ نمیدانم (قابل تحملتر چرا.. یکمی). دوزاریها بر خلاف هپروتیها توی فضا سیر نمیکنند و شاخکشان فقط در فواصل مطمئنه تیز نمیشود. اینها همین دور و بر را رصد میکنند، از سر ناچاری، چون پاهایشان روی زمین نیست، توی زمین است. از لنین سال پیش جم نخوردهاند. مثل درخت که نه، مثل مجسمه، یا بهتر: گوشت فریز شده.
دوزاریها وانمود میکنند که تفکر تاریخی دارند در صورتی که آلوده به تاریخ هستند. آدمها را هم نمیتوانند از تاریخشان پاک کنند. به طور مشخص فرقی بین میرحسین موسوی قبل از 22 خرداد 88 با میرحسین موسوی بعد از 22 خرداد 88 نمیبینند.
دوزاریها وانمود میکنند که تفکر تاریخی دارند در صورتی که آلوده به تاریخ هستند. آدمها را هم نمیتوانند از تاریخشان پاک کنند. به طور مشخص فرقی بین میرحسین موسوی قبل از 22 خرداد 88 با میرحسین موسوی بعد از 22 خرداد 88 نمیبینند.
تا پیش از شب شمارش آرا توی تلویزیون و پوسترهایی که در خیابان دست سبزها بود مردی را میدیدم که پروژهی پاکسازی کارخانهها از کارگران سندیکالیست/کمونیست را اجرا کرد و قدرت صنفی را با زور اسلحه از آنها گرفت و به اعضای شاخه کارگری حزب جمهوری اسلامی تقدیم کرد، که در دورهی نخست وزیریاش پیشنویس اولیهی قانون کار با اجارهای فرض کردن نیروی کار نوشته شد، که در چهار سال نخستوزیری او حقوق کارگران علیرغم رشد تورم جنگ افزایش پیدا نکرد.
حالا مردی را میبینم که تمام قد مقابل یک ظلم آشکار ایستاده، معامله هم نمیکند، وقتی بزرگان نظام ملتمس و مفلوک در خانهاش جمع میشوند دور از چشم هواداراناش زیر و رو نمیکشد، مصلحتاندیشی کاسبکارانه در حرفهایش نمیبینم. دقیقاً موسوی باید چکار کند؟ چکار کند تا پاک شدن او را از تاریخاش ببینیم؟ چپ بودن که نه یعنی ندیدن.
من در تجمعها بدون خجالت اسم کوچک او را فریاد میزنم، هرچند "یاحسین" اش را میگذارم برای بقیه.
حالا مردی را میبینم که تمام قد مقابل یک ظلم آشکار ایستاده، معامله هم نمیکند، وقتی بزرگان نظام ملتمس و مفلوک در خانهاش جمع میشوند دور از چشم هواداراناش زیر و رو نمیکشد، مصلحتاندیشی کاسبکارانه در حرفهایش نمیبینم. دقیقاً موسوی باید چکار کند؟ چکار کند تا پاک شدن او را از تاریخاش ببینیم؟ چپ بودن که نه یعنی ندیدن.
من در تجمعها بدون خجالت اسم کوچک او را فریاد میزنم، هرچند "یاحسین" اش را میگذارم برای بقیه.
اما دربارهی هاشمی، حتی هاشمی – که اگر دکمهاش دستم بود فشار میدادم تا به خاطر سالهای "تعدیل اقتصادی"اش در دادگاهی عادلانه محاکمه شود، و از این جهت و از جهت رغبت به شکنجهی یک نفر با ارهی کند و کشیدن چارپایه از زیر پای چند نفر، هیچ ارادتی به گاندی ندارم- روز نمازجمعه حرفهایی را زد که هر آدم منصفی در آن شرایط باید میزد. میتوانست سکوت کند. حتی اگر از او نفرت داریم این توانستناش را ببینیم لااقل.
دوزاریها میگویند این جنبش طبقهی ما (خودشان که البته نه، منظورشان کارگران است) نیست پس به ما ربطی ندارد. راست هم میگویند. اما نمیفهمند که میتواند باشد. انتظار دارند یک نفر بیاید در خانهشان را بزند و بپرسد خواستهی شما چیست؟ شعار شما چیست تا ما برای/بهجای شما فریادش بزنیم.
تحلیل من این است که در نهایت کارگران بخشی از این جریان میشوند و مسیر آن را از اصلاح به سمت انقلاب میبرند. سه-چهار سال پیش در جواب دوستانی که انقلاب کارگری را محتمل و حتی قریبالوقوع میدانستند حرفم این بود که وضع برای بدتر شدن جا زیاد دارد. اما حالا با ملموس شدن اثرات تمام شاهکارهای دولت احمدینژاد و آخرین نمونهاش - نمونه اعلایش - فرم جدید قرارداد کار (بخشی از نقدم به تیپ جدید قراداد کار را اینجا میگذارم) به آخرین مرحلهی بردگی نیروی کار رسیدهایم. هیچجایی برای وخیمتر شدن اوضاع نمانده. در شرایط سرکوب شدید سندیکاهای مستقل و عدم امکان شکلگیری یک جنبش تماماً کارگری، کارگران چارهای ندارند جز اینکه به تنها جنبش اعتراضی موجود بپیوندند. این جنبش هم آنقدر سالم هست که بتواند خواستههای آنان را نمایندگی کند.
مرتبط: چپ هپروتی / چپ دوزاری / چپ فسیل
سلام.1) اين رفيقمان مكابيز را مي بيني؛ سلام ما را به او برسان.2) عيب مي جمله بگفتي هنرش نيز بگوي. ميرحسين نخست وزير يك حسن ديگر هم داشت. در زمان او افاغنه ي پناهنده حق بهره بردن از امكانات آموزشي و بهداشتي و درماني كشور ميزبان (يعني همين ايران خودمان) را داشتند. گويا كوپن هم بهشان تعلق مي گرفت. خلاصه جدا از وزارت اطلاعاتش -كه آنطور كه ري شهري در خاطراتش مي گويد بيشتر وزارت اطلاعات خميني بود و نه وزارت اطلاعات دولت- سياستهايش خيلي هم رذيلانه نبود. يعني بود. ولي نه به صورت خاص. در حد يك دولت معمولي رذل بود.3) اما قضيه ي هاشمي متفاوت است. هاشمي يك موجود مدرن و بي پرنسيب است. مطمئنم اگر كوچكترين اميدي به خامنه اي داشت؛ همان سكوت را برمي گزيد و اگر امكاني براي معامله داشت كه قطعا مردم را مي فروخت. خلاصه هرچند موسوي به راستي شگفتي آفريد (چند بار اين جمله را شنيده باشم خوب است كه : "هيچ فكر نمي كردم اين سيد اينطور محكم بايستد"؟) و الحق لياقت محبوبيت دارد؛ اما به هاشمي همچنان بدبينم.4) نبايد اظهارات امثال توكلي و لاريجاني و .... در اعتراض نصفه و نيمه به برخي جنايات آشكار دولت كودتا را به معناي همدردي ايشان با مردم دانست. تحليل من از اين حرفها در ادامه ي همان آخرين پست وبلاگم است.
پاسخحذفاین آدمهای چپ دوزاری به قول تو، که متاسفانه تعدادشان کم هم نیست را دیده ام. خیلی هم از نزدیک و خوب می شناسمشان. عده ای از آنها هستند که در همان سالهای 60 گویی خفه شده باشند، همان جا مانده اند؛ نه کاری می کنند، نه حرفی می زنند و نه حتی بچه هایشان می دانند اینها روزی کارهایی می کرده اند. می شود با اینها روبرو نشد، ندیدشان یا در نهایت اگر زمانی بحثی درگرفت با محافظه کاری این روزهایشان کنار آمد و رفت. اما آن عده که هنوز صدایی دارند و ادعایی خیلی آدم را درد می آورند. بهانه شان هم همین است که تو گفتی، موسوی را به خاطر آن سالها نمی توانند ببخشند، اصلا جرات نمی کنی اسم موسوی را نزدشان بیاوری، یک بار نزدیک بود سرم را بابت این ماجرا بر باد بدهم. اما همانطور که گفتم این فقط بهانه است. اینها و همینطور تعداد زیادی از بچه های فعال زنان دچار یک جور فراطبقاتی دیدن خود شده اند. خودشان را حاضر نیستند در هیچ دسته بندی ای جای دهند. می دانی یک جورهایی دل آدم می سوزد، من می بینم که اینها واقعا برای کارگران و مردم کار می کنند اما وقتش که می شود نمی توانند خودشان را با آنها هماهنگ کنند. حتی نمی توانند حال و روز این روزهای مردم را بفهمند، چون حاضر نیستند پایشان را از خانه بیرون بگذاریند، مبادا صدای الله اکبری بشنوند و حرص بخورند.
پاسخحذفباز مردم یه کاری کرذن کمونیستا اومدن مصادره ش کنن!!پیشته.
پاسخحذفبه ایرج: سلام1 - چشم. 2 - خب، انتظار من از آدمیزاد بیشتر از این حرفهاست که از آدم شمردن آدمهای دیگر توسط او شگفت زده بشوم. پاک دستی اش هم (در مقایسه با خاتمی و بذل و بخشش کارخانه ها و این اواخر بیمارستان ها به اطرافیانش) به نظرم عادی می آید، کار قابل تحسین اش می توانست این باشد که به اعدام های دهه 60 اعتراض کند مثلا. ظلم نکردن که هنر نیست، مقابل ظلم ایستادن چرا.3 - تا اینجا که جرثومه ای مثل هاشمی برای رستگار شدن راه زیاد دارد و سر و ته قضیه با یکی دوتا خطبه هم نمی آید و برای پاک شدن لااقل احتیاج به چند بار شهادت دارد که بحثی نداریم. با همه این حرفها و با هر انگیزه ای شکی ندارم هاشمی روز نمازجمعه به این جنبش کمک کرد. تیترهای خطبه دوم اش را که لیست کنیم میبینیم به همان چیزهایی اشاره کرد که اگر به جای او هر آدم منصفی پشت تریبون قرار می گرفت باید می گفت. می توانست یکی به نعل و یکی به میخ بزند. مثل همه ی این سالها. کی از او تعجب می کرد؟ نمایش اختلاف در سطح رئیس خبرگان و رهبری چیزی نیست که ج.ا بتواند به این راحتی ها (با ژست تکراری بچه پررو) از زیر بارش خلاص شود.4 - کاملا موافقم.
پاسخحذفبه ریرا: سلام. درباره فرق چپ دوزاری با چپ فسیل عرض کنم که با هم قاطی نشوند. فسیل ها بر خلاف دوزاری ها ناجور آدمهای درستی هستند. آدم حسابی ترین آدمهای نسل شان بوده اند. سالهای قبل از انقلاب زندگی شان را وقف کار چریکی کرده بودند برای انقلاب و بعد از انقلاب در زندانهای ج.ا تلخ ترین روزهایی که بشر می تواند تخیل کند را تجربه کرده اند. من برای رنجی که این آدم ها کشیده اند احترام قائلم. می فهمم اگر اسم گنجی جلائی پور حجاریان و... می آید رو ترش می کنند یاد چه روزهایی می افتند که رو ترش می کنند. رفقای از دست رفته و همه ی چیزهایی که نمی شود جبران اش کرد. کاری از دست ما برای شان ساخته نیست، از آنها هم کاری برای ما. اما دوزاری ها، این دوزاری ها هیچوقت هیچ غلطی نکرده اند جز لاف زدن، گنده گوزی و رجز خواندن. سالهایی که از آن به عنوان سالهای مبارزه یاد می کنند احتمالا سالهای درس خواندن توی اروپا و آمریکا منظورشان است که یحتمل یواشکی عضو کنفدراسیون هم بوده اند. بعد از انقلاب هم اگر دستشان رسید به "مرکز تحقیقات تامین اجتماعی" مثلا برای کار نه نگفتند. لاس زدنشان با قدرت را هم که دیده ایم. عذاب من مواقعی است که مصاحبه ای چیزی با انها توی روزنامه ها چاپ می شود به عنوان نیروی سیاسی چپ گرا. چپ بدنام کنند. یک مشت احمق فریز شده ی دوزاری. گندشان بزند کلا.
پاسخحذفبا وچود توضیحی که در بالا داده ای باز هم نتوانستم مصداق چپ دوزاری را برای خودم کاملا مجسم کنم. در مورد تغییر استراتژی هم کاملا باهات موافقم. الان خودم را سبز می دانم در حالی که پیش از انتخابات منتقد موسوی بودم....
پاسخحذف(کتاب 1984، ص 257، مکالمه وینستون و ابراین)- کتاب گلدشتاین را خوانده ای. آیا چیزی به دانسته های قبلی تو اضافه کرد؟وینستون گفت: "شما آن را خوانده اید؟"- آن را نوشته ام. بهتر بگویم، من در نوشتن آن همکاری داشته ام. همانطور که می دانی همه کتابها با همکاری چند نفر نوشته می شوند.- آیا چیزی که نوشته شده، حقیقت دارد؟- در حرف، بله. برنامه ای که ارائه می دهد، مزخرف است. انباشت پنهانی آگاهی – گسترش تدریجی روشنگری – و سرانجام یک شورش کارگری – سرنگونی حزب. همه حرف هایش بیهوده است. کارگرها تا هزار سال یا حتی یک ملیون سال دیگر هم طغیان نمی کنند. آنها نمی توانند. لازم نیست من دلیل آنرا برایت بگویم؛ تو خودت دلیلش را می دانی. اگر به رویای یک شورش خشونت آمیز دل بسته ای، بهتر است آنرا کنار بگذاری. راهی برای سرنگون کردن حزب وجود ندارد، حاکمیت حزب ابدی است. این را در کله ات فرو کن.به زودی مفصل درباره توتالیتر نبودن ج.ا و فرقش با حکومت های بلوک شرق خواهم نوشت اما عجالتا توجه کنید که همان حکومت های مورد نظر اورول هم فروریختند.
پاسخحذفبه مکابیز، لئون، ایرج و بلانشت، نفرین بر شما ای بابا. چرا امید جان؟
پاسخحذفدر مقابل چپ دوزادی، لیبرال آبگوشتی را هم داریم که هنوز در بین شوق حیوانی اش برای مصرف و حقارت ابلهانه اش در اینکه بازار آزاد لزوماً او را به سمت بهشت موعود شهروند جهانی خواهد برد در یک خواب تاریخی حداقل نیم قرنی گرفتار است. اگر به حساب نقل شما باشد و موسوی قبل و بعد از 22 خرداد، خوب می شود پرسید احمدی نژاد یا خامنه ای چه اشکالی دارند؟ احمدی نژاد اتفاقاً خیلی با سرعت بیشتری و در یک چشم بهم زدن ایران را وارد بازار آزاد و سرمایه داری جهانی خواهد کرد که برای شما نو (کیسه) لیبرالها تازه خیلی هم بهتر است.کلا متوجه نشدید.
پاسخحذف