در جواب کامنت ریرا درباره تفاوت چپ دوزاری با چپ فسیل توضیحاتی دادم که این بالا تکرارش میکنم تا خیال خودم هم بابت رعایت انصاف راحت باشد.
چپ های فسیل بر خلاف دوزاری ها ناجور آدمهای درستی هستند. آدم حسابی ترین آدمهای نسل شان بوده اند. سالهای قبل از انقلاب زندگی شان را وقف کار چریکی کرده بودند برای انقلاب و بعد از انقلاب در زندانهای ج.ا تلخ ترین روزهایی که بشر می تواند تخیل کند را تجربه کرده اند. من برای رنجی که این آدم ها کشیده اند احترام قائلم. می فهمم اگر اسم گنجی، جلائی پور، حجاریان، موسوی و... می آید رو ترش می کنند یاد چه روزهایی می افتند که رو ترش می کنند. رفقا و جوانی از دست رفته و همه ی چیزهایی که نمی شود جبران اش کرد. کاری از دست ما برای شان ساخته نیست، از آنها هم کاری برای ما.
اما چپ دوزاری. این دوزاری ها هیچوقت هیچ غلطی نکرده اند جز لاف زدن، گنده گوزی و رجز خواندن. سالهایی که از آن به عنوان سالهای مبارزه یاد می کنند سالهای درس خواندن یا ول گشتن شان توی اروپا و آمریکا را می گویند که احتمالا یواشکی عضو کنفدراسیون هم بوده اند (سالهایی که چریک های آن روزها و فسیل های فعلی داشتند توسط رژیم شاه -یا خودشان- لت و پار می شدند).
دوزاری ها بعد از انقلاب هم اگر دستشان رسید ابایی از آویزان شدن به حکومت و مثلا "مرکز تحقیقات تامین اجتماعی" نداشتند. لاس زدنشان با قدرت را هم که دیده ایم. عذاب من مواقعی است که مصاحبه ای چیزی با آنها به عنوان نیروی سیاسی چپ گرا توی روزنامه ها چاپ می شود. چپ بدنام کنند. یک مشت احمق فریز شده ی دوزاری. گندشان بزند کلا.
مرتبط: چپ هپروتی / چپ دوزاری / چپ فسیل
چپ های فسیل بر خلاف دوزاری ها ناجور آدمهای درستی هستند. آدم حسابی ترین آدمهای نسل شان بوده اند. سالهای قبل از انقلاب زندگی شان را وقف کار چریکی کرده بودند برای انقلاب و بعد از انقلاب در زندانهای ج.ا تلخ ترین روزهایی که بشر می تواند تخیل کند را تجربه کرده اند. من برای رنجی که این آدم ها کشیده اند احترام قائلم. می فهمم اگر اسم گنجی، جلائی پور، حجاریان، موسوی و... می آید رو ترش می کنند یاد چه روزهایی می افتند که رو ترش می کنند. رفقا و جوانی از دست رفته و همه ی چیزهایی که نمی شود جبران اش کرد. کاری از دست ما برای شان ساخته نیست، از آنها هم کاری برای ما.
اما چپ دوزاری. این دوزاری ها هیچوقت هیچ غلطی نکرده اند جز لاف زدن، گنده گوزی و رجز خواندن. سالهایی که از آن به عنوان سالهای مبارزه یاد می کنند سالهای درس خواندن یا ول گشتن شان توی اروپا و آمریکا را می گویند که احتمالا یواشکی عضو کنفدراسیون هم بوده اند (سالهایی که چریک های آن روزها و فسیل های فعلی داشتند توسط رژیم شاه -یا خودشان- لت و پار می شدند).
دوزاری ها بعد از انقلاب هم اگر دستشان رسید ابایی از آویزان شدن به حکومت و مثلا "مرکز تحقیقات تامین اجتماعی" نداشتند. لاس زدنشان با قدرت را هم که دیده ایم. عذاب من مواقعی است که مصاحبه ای چیزی با آنها به عنوان نیروی سیاسی چپ گرا توی روزنامه ها چاپ می شود. چپ بدنام کنند. یک مشت احمق فریز شده ی دوزاری. گندشان بزند کلا.
مرتبط: چپ هپروتی / چپ دوزاری / چپ فسیل
از روی خوش شانسی من بیشتر این فسیل ها را دیده ام و بعدش هم هپروتی ها به قول تو. دوزاری ها زیاد به تورم نخورده اند که خوب بشناسمشان.دسته بندی دیگری نیست؟!تا اینجا چپ هایی که زیاد چپ نمی دانم شان را دسته بندی کردم در حد وسعم که تازه چندتایی ش مانده مثل چپ اورکت آمریکایی و چپ های قومیتی (کرد و رشتی) و هروئین چپ و اوپیوم چپ و بنگ چپ و اسید چپ و...
پاسخحذفI liked your categorization, might not be very accurate but it is right. The fact that you divided the left into some distinct groups is a good idea. But unfortunately there is no space for a true and sincere Left in your account. Isn't any reliable leftist around? I personally consider people in Rokhdad publication leftist who you can trust.در جواب ریرا هم عرض کردم که این تقسیم بندی مربوط به گروه هایی می شود که خودشان را چپ معرفی می کنند، اما من آنها را چپ نمی شناسم اگر کار چپ را پاسداری از انسان (از مرزهای انسان) تعریف کنیم. از قضا من "فقط" به چپ ها اعتماد/ایمان دارم که خوشبختانه تعدادشان کم هم نیست. یکی ش همین گروه رخداد که شما اشاره کردید و دوستانی که مجله ی سرپیچ را منتشر می کنند.
پاسخحذفخواستم به اون چپ دوزاريت، تحليل دوزاري رو هم اضافه كنم؛ تحليلي كه يكشبه يك آدم سركوبگر ميشه آدمي كه تمام قد جلوي ظلم ايستادهالبته یکشبه که.. حالا بیشتر از یک ماه از ایستادگی موسوی مقابل ظلم می گذرد. علی ای حال بد نیست دقیق مشخص کنید برای رستگاری چند شب دیگر باید مقاومت کند.
پاسخحذفاينجا دو حالته: يا اينكه موسوي در عرض اين مدت و به طور مشخص از فرداي تقلب، كلا آدم ديگه اي شده؛ يا اينكه موسوي عوض نشده، اين ماييم كه يك شبه يا حالا بگير يك ماهه داريم صد و هشتاد درجه تغيير جهت ميديم. اينجوري نشون داديم كه تحليلاي قبليمون دوزاري بودهموسوی بیست سال پیش گندهایی زده (که البته اثرات بعضی از این گندها را تا امروز شاهدیم مثل همان 4 سال ثابت نگه داشتن نرخ دستمزد که یکی از دلایل شکاف دستمزدی امروز است)، قبول. فراموش هم نمی کنیم. اما الان با چشم غیر مسلح هم می شود دید که برای برپا داشتن حق خودش و میلیون ها نفری که به او رای داده اند در مقابل یک قدرت کاملا لخت و وحشی ایستاده است. وظیفه اخلاقی یک نفر آدمی که من هستم حمایت از اوست.
پاسخحذفبردار لئون شنيده ام كه حسين هم بابت طلب اش از حكومت، خودش و اهل بيت و ياران را جميعا به مسلخ كشاند. عجب پيله اي هم بود. راست و دروغش هم پاي راوي. حسين شما هم دم خروسهايش يكي و دوتا نيست كه قسم عباسش باورمان شود. آن چپي كه نه دوزاري باشد، نه فسيل و نه توي هپروت، صابون اصلاح طلبي هم به تنش خورده است كه اين چنين از اين طايفه رم ميكند. از وزارت كار خاتمي بعد ازيكي دو سال دوندگي يك مجوز براي انجمن صنفي بي بو و بخار هم نتوانستيم بگيريم چه رسد به سنديكا و حزب. چپ دوران ما هم دارد نيروهايي را كه پا روي زمين دارند و از تجربيات گذشته و اوضاع امروز خوب فهميده اند كه اين جنبش از ما نيست. براي ما نيست. البته اين كه چپ چه خرده شيشه دارش چه بي شيله پيله اش به موسوي بدبين است، چندان اهميتي ندارد. مهم خود طبقه است كه روي پشت بام الله اكبر نگفته است. يكي از رفقا هميشه پندمان مي داد كه گرچه بايد كارگران را در مبارزاتشان همراهي كرد اما يك قدم جلوتر نه پشت سرشان. هرچه گفتند كه نبايد به به وچه چه راه انداخت! برادر جان شما هم اين پند رفيق پير ما را بپذير و يك قدم جلوتر ازجنبش طبقه خودت حركت كن. مطمئن باش اگر اين جنبش طبقه متوسط برادري اش را ثابت كند و شرافتمندانه دمكراسي خواه باشد، چپ هم همراهي ميكند. لازم نيست حتي ذره اي برابري طلب باشددارم فکر می کنم امیل زولا هم اگر اهل چرتکه انداختن بود هیچ وقت هیچ اسمی از سروان دریفوس نمی شنیدیم. چیزی که من از چپ (که نمی توانم مرزی بین چپ بودن با روشنفکر بودن بگذارم) میشناسم سوای این هزینه - فایده کردنهای کاسبکارانه است. اصل دیدن ظلم است و عصبانی شدن از آن، هر کجا که باشد. این عصبانی شدن است که میتواند باعث یک ربط محکم و سالمی بین آدمها شود.
پاسخحذفبجای اپیوم اسید بنگ هروئین چپ بهتر نبود می نوشتید مخدر چپ؟نه. صرفا مخدر نیست. آمفتامین ها و الکل و مواد محرک هم هستند. شاید بهتر بود برای اسم "چپ کله پُر" را انتخاب می کردم. کسانی که بعد از مصرف به ناگهان چپ می شوند.
پاسخحذفداستان زولا و حمايت اش ازسروان دريفوس يك لا قبا كه كل دستگاه دولتي فرانسه براي محكوم كردنش دست به يكي كرده بودند را نمي توان به چپ و نفرتش ازميرحسين ربط داد. زولا براي اعاده حيثيت ازدريفوس نيازي نداشت چشم بر ستمي ببندد كه سروان در حق او روا داشته است. ميرحسين در سياه ترين سالهايي كه چپ ازسر گذرانده است، در اين رژيم منسب مهمي داشته است. ازاين شجاعت امروز هم خبري نبوده است. تجاوز، شكنجه و كشتار حرف امروز اين رژيم نيست. سي سال بر عليه مخالفان اعمال شده است و نكته جالب هم ارادت خاص ميرحسين به باني اين جنايتهاست. آيا قربانيان امروز شكنجه خونشان ازقربانيان ديروز رنگين تر است؟من هم عصباني ميشوم. از قتل ندا، از قتل سهراب و تجاوزي كه به رضاي پانزده ساله شده است. در تجمعات هم شركت ميكنم و اعتراضم را اعلام مي كنم اما غايت حركتم نشاندن ميرحسين جاي احمدي نژاد نيست. توهمي هم نسبت به اين جنبش ندارم كه با روياهاي من گره بخورد.نه! اما يادم هست كه دمكراسي خواهي هم قسمت مهمي از مطالبات ما چپهاست و البته اينكه بر هر حال دريك حكومت دمكراتيك فضاي بيشتري براي كار سياسي وجود دارد تا يك ديكتاتوري برهنه. اين جا برمي گرديم به همان منفعت طلبي كه انگار براي ما چپها اخ است و براي شما طبيعت يك مبارزه!
پاسخحذفبه رزا: اولا که خواهش میکنم با بی انصافیات من را در موقعیتی قرار نده که برای رعایت انصاف مجبور شوم از گذشتهی موسوی هم دفاع کنم. موسوی هشت سال از دههی شصت را رئیس دولت بوده و دولت در زمان حیات خمینی بسیار بیشتر از حالا نقش تدارکاتچی را داشته... گیریم که نه. نخست وزیر چه ربطی به سیستم امنیتی و قضایی خمینی دارد؟ مسئولیت آنچه در زندانها اتفاق افتاده قطعا متوجه او نیست. این البته افتخاری برای موسوی محسوب نمیشود. در جواب ایرج هم گفتم که موسوی با ظلم نکردن هنر نکرد، با مقابل ظلم ایستادن چرا، میتوانست که ترجیح داد نقش نوکریاش را به نحو احسن انجام دهد. دربارهی اظهار ندامت از گذشته هم من این موسوی اظهار ندامت نکرده اما تمام قد مقابل ظلم ایستاده را به این آش و لاشهایی که نمونهی شاخص و مهوعشان محسن سازگارا باشد ترجیح میدهم. این از این تا برسیم به دریفوس و زولا.ماجرای دریفوس هم ماجرای ایستادن فرد در مقابل قدرت است. اینکه فرد حقیقت را کجا میبیند و حاضر است برای پاسداری از آن تا کجا پیش برود. ربطی به اینکه موسوی چه بوده و چه کرده ندارد. مسئله این است که تو در نقش زولای روشنفکر، الان، دقیقا در موقعیت فعلی، حقیقت را کجا میبینی. از این حرفها گذشته من از این چپی که علم کردهای فقط میترسم. پشت این نفرتی که نمایش دادهای هیچ آرمانی نمیبینم.. لااقل آرمانی که به یک ور زیباییشناسی من گیر کند. آرمانی که ربطی به اخلاق و زیبایی نداشته باشد نمیتواند آرمان چپ باشد، آرمان شوروی شاید.
پاسخحذفمن هم با بخش هایی از حرف رزا که به ارادت خاص میرحسین به بانیی جنایت ها بر میگردد موافقم. فکر نمیکنم کسی (لااقل شما بگیرید، از بین همین چند تایی که اینجا در رفت و آمد هستند) موافق نباشد. من فقط این ارادت را بیشتر یک جور نمایش میبینم (شاید مثل دادگاه و اعتراف.گیری)، اگر هم نمایش نیست که لابُد اصالتاً مُرید و مُرادی ست و کاری ش نمیشود کرد چون دیگر، شخصی و قلبی ست، بین خود اش و خدای خود اش!در هر حال من هم تصور میکنم که بعله، نقش اش را ایفا میکرده و حالا هم لابُد به تکه پاره های همان چنگ زده که شاید بتواند واسطه اش کند تا به قول این.روزی ها اگر هنوز امکان دارد، راهِ بُرون.رَفت از بحران پیدا کند.الآن خمینی مثل تخته پاره ای ست که همه یک دست شان را به آن میگیرند و ملّایَش میکنند. یک جور حربهی خرکی ست برای آن بخش ِ هر چند اندکی از مردم که در حال و هوای پیر جماران اند و اصلاً علاقه دارند گول بخورند تا حقیقت را بشنوند، طرف هم مُرده و راحت میشود مثل خمیر بازی به اِش سر و شکل داد. همه (چه معترض، چه اصولگرای خوشحال) ترجیح میدهند به جای این که آن را از دست بدهند برای روز مبادا نگه اش دارند. این کار دیگر شکل ضایع و نمایشی ای به خود اش گرفته است و قابل استناد نیست. من خود ام همیشه مثل برق از روی این بخش بیانیه های موسوی میگذرم چون حقیقتاً مهم نیستند و اضافه.بار به حساب میآیند.
پاسخحذفمن شخصاً و بعد از این ایستادگی (که شاید از نظر خیلی ها دیر و "ناقص" باشد (و درست هم میگویند))، نمیتوانم او را با همان چوب قبلی برانم. راستش نظر ام تا حدودی عوض شده. فکر نمیکردم این کار را بکند و حتی تصمیم بگیرد به جای تلطیف، به مردم خط بدهد. تابلو ست که خیلی خطر کرده و پیی خیلی چیزها را به تن اش مالیده. حالا هم مسلم است که باید ازش انتقاد بشود ولی لااقل خود من نسبت به سابق، با حفظِ بیشتر ِ احترام (که نه سر.سپردگی ست نه اعتماد مطلق و نه اخلاص) این کار را خواهم کرد.فعلاً، دیگر روی ام نمیشود حال اش را در آن حدی بگیرم که قبلاً ها، فرضاً میگرفتم و برایم مهم هم نبود که صرفاً مخالف.خوان و ضدِ یارو به نظر بیایم. مِن.بعد باید با او جدی تر و آدَمانه تر حرف زد و شعور و مقاومتی را که از خود اش نشان داده است نادیده نگرفت.این را متوجه شده ام که دقیقاً مثل رزا، غایتِ حرکتِ هیچ کس ِ دیگر هم این روزها نشاندن میرحسین همیشگی و حتی الآنی، به جای احمدی نژاد نیست. ما میایستم و نگاه میکنیم، ببینیم قرار است با تشکیلات اش چه چیزهایی را مطالبه کند و تا کجا خطر کند... و ببینیم چهقدر آدم شده است و چهطور میشود آنجایی که حرف درست میزند حمایت اش کرد.خانم رزا، البته من آنقدر که شما نوشته اید و مینویسید در جریان تمام خطاهای او نیستم و هیچوقت مجبور نشده ام زیاد بهِ شان فکر کنم و با مشکلات زاییده شده از قِبَل اش دائم دست و پنجه نرم کنم و سنگینیی شبح دیو.وار اش را تحمل کنم، میدانم که هر کار هم بکنم نمیتوانم کاملاً حدّ بی.زاریی شما و دوستانی مثل شما را درک کنم ولی همان "قدر"ی که خودم از "آدم های حکومتی" بی.زار ام و نا.اُمید، را مِلاک قرار میدهم که شاید حالا که نفرت و عصبانیتِ من با این "کار خوب" تعدیل شده، مال دیگران هم بتواند که بشود و قَبل ِ ما باعث نشود الآنِ طرف را آن طور که هست نبینیم. این تعدیل را گول.خوردگی نمیدانم.دستِکم تنها حُسن اش (برای من. دیگران را نمیدانم) این خواهد بود که فرصت پیدا میکنم کمی هم خوشبین باشم. کم کم داشت یاد ام میرفت امید و خوشبینی و اینها را چهطور مینویسند.
پاسخحذفیاد ام نرود بگویم که البته امید ام ربطی به موسوی ندارد. بیشتر متوجه کسانی ست که حضورشان باعث این تغییر شگرف در یک مردِ دولتی.حکومتی شده است.
پاسخحذفاز انصاف گفتی. از این که در دستگاه خمینی موسوی نخست وزیر را چه به قضاوت وحکم و اجرای آن؟ این درست. اما می توانیم باور کنیم که این آقا از آن چه در دوران نخست وزیریش در زندانها اتفاق افتاده هیچ اطلاعی نداشته؟ اگر اطلاع داشته چرا در برابر آن همه ظلم عکس العملی نشان نداده؟ آقاي منتظري حداقل اين شرافت را داشته است. شاید اصلا به نظرمیرحسین ظلمی اتفاق نیفتاده! قربانیان آن سالها مستحق فتوای پدر معنویش بوده اند که هنوز هم ارادت خاصی به او و طرز فکر وحکومت کردنش دارد.برادر جان از این چپ نترس. انصاف حکم نمی کند که این چپ را بابت حمایت نکردنش از امثال موسوی وکروبی - و نه جنبش اعتراضی مردم - به بی اخلاقی متهم کنی. نفرتش نسبت به کل این رژیم، چه اصلاح طلب و چه اصول گرا، کور و تنها از سر انتقام گذشته نیست. با این که بسیاری از آنها عزیزترین نزدیکانشان را سینه خاوران چال کرده اند، اما دلیلشان براي تحریم انتخابات و بعد از آن ارتجاعی دانستن جنبش تحت رهبری اصلاح طلبها اینها نیست
پاسخحذفبحث بر سر این است که مظلوم این ماجرا کیست؟ آیا واقعا ستمی اتفاق افتاده و در حق که؟میرحسین با ایمان راسخ به این رژیم غیردمکراتیک و از کانال شورای نگهبان وارد مبارزه انتخاباتی شده كه با شارلاتانی حریف در یک تقلبی که نتیجه مستقيم چنين نظامهايي است، توسط همان ديكتاتوري كه ولايت اش را با جان و دل پذيرفته، بازنده اعلام شده. تا اينجا كه بنده ستمي نمي بينم! اگر هم باشد درحق ميرحسين نيست. آنهايي مظلومند كه به اميد تغير اين وضعيت به پاي صندوقهاي راي كشانده شده اند و بازي خورده اند.فرداي اين تقلب مردم معترض دستگير مي شوند،شكنجه و به قتل مي رسند. جنايت بزرگ اينجا اتفاق مي افتد. ظلم واقعي اينجاي ماجرا بيرون مي زند. يادت هست؟ روز اول همه سكوت كرده بودند. تظاهرات بي كلام! موسوي هم آمده بود. روز دوم يا حسين و ميرحسين گفتند و بعد از ريخته شدن خون شهدا مرگ بر خامنه اي هم گفته شد. ميرحسين به قول تو مقابل ظلم ايستاد. تا اين جاي ماجرا احسنت بر غيرتش. اما ظلم كه جان مردم را به لب آورد و شعار دادند جمهوري ايراني، سريع موضع گرفت: جمهوري اسلامي، يك كلام!همين يك جمله كافي است كه روشنمان كند اين آقا داعيه رهبري دارد. ايستادگي دربرابر ظلم به مردم تعريف دارد. وقتي خود مظلوم به اين نتيجه رسيده كه براي احقاق حقش بايد از حكومت مذهبي عبور كند، معناي اين تعيين تكليف چيست؟ نگوكه نمي خواهد بهانه براي سركوب بيشتر مردم به كودتاچيان بدهد. آنها با بهانه و بي بهانه هم مي زنند ومي كشند. ميرحسين مظلوم نيست، مظلوم قربانيان حوادث اخيرند كه اكثر رفقاي من به حمايتشان در اعتراضها شركت فعال داشته اند. دكان هم سر آن باز نكرده اند، در حالي كه هيچ يك از جريانات اصلاح طلبي در ماجراي يك مي امسال و دستگيري رفقاي ما عكس العملي نشان ندادند
پاسخحذفاین "رفقای ما" که رزا می گوید. آن نفرتی که به خط انداختن روی ماشین ها ختم می شود و آن ننه من غریبمی که درباره ی فقر و محرومیت اش می کند. اینها هیچ کدام برای من یکی نه احترام ایجاد می کند و نه آنطور که توقع دارد به سکوت دعوتم می کند. گو اینکه گمان می کند عذاب وجدان طبقه متوسطی عموم وبلاگ نویسان کافی است که هر حرف بی ربطی را که از روی نفرت می گوید تحمل کنیم. در این نفرت از مایه دارها ( و نه سرمایه داری) نه آرمانی می بینم و نه حتی صداقتی.فقط یک خواست واضح و حقارت بار مشهود است. "تو از ماشین ات پیاده شو که من سوارش شوم." محرومیت کشیدن به کسی حقانیت نمی دهد. و آنچه من در نوشته های اخیرش دیدم حقانیت تراشی برای محرومیت است. زشت ترین شیوه ی ارائه ی عقیده.زشت ترین شیوه ی دعوت آدم ها به خفقان. به شیوه ی گداهای توی خیابان که زخم شان را نشان می دهند تا پول بگیرند این یکی هم فقری که فرض می کنیم درباره اش راست می گوید را گواهی نامه ی طلبکاری اش کرده. همانطور که من در خیابان به گداهای زخم نما پول نمی دهم به این باج گیری عقیدتی هم تسلیم نمی شوم و ترجیح می دهم دستم را از روی عصایی که دیگران در این شرایط به آن تکیه می دهند بردارم. این دست به عصایی مانع گفتگو است. مانع دیدن و کشف واقعیت است. به هر ترتیب دوست ندارم قافیه بافی کنم ولی فقیر بودن نه مجوز می دهد آدم حقیر شود و نه اگر شد مانع ابراز انزجار ناظر بی طرف می شود. نباید بشود. این کامنت صرفا عکس العملی به کامنت های بالا نیست. پست های اخیر رزا هم مدنظر است.
پاسخحذفخودت دونستی چه گفتی؟قسمتی که نفهمیدید مشخص کنید توضیح میدم.
پاسخحذفخب من نمیدانستم که اینجا بحثی در گرفته. چیز هایی در وبلاگ حاشیه ها نوشتم که نزدیک ست به بعضی از بحث ها در اینجا.
پاسخحذفتابلو نو مبارکا باشه. خط خودتونه؟به قول صدای آمریکا: لئون لاگ با تغییر و تحولاتی تازه :) نه. یکی از رفقا زحمتشو کشیده.
پاسخحذفاسیدچپ و هستم خداییش :)) اصلن متاع این کاره..:)
پاسخحذف