اگر اسنوب را صفت آنکه میخواهد خود را حامل آن چیز والا نشان دهد در حالی که از آن بینصیب است معنی کنیم، خیلی از آن چیزهای والای قدیم امروز آنقدرها هم والا نیستند. ریشهی اسنوبگری در آغاز آویزان شدن بورژواها به طبقهی اشراف بود، که امروز احمقانه است. چون تخم و ترکه امروز همچین آش دهن سوزی نیست (هرچند برای بعضی عقبافتاده های مخفی هنوز جذابیت دارد).
امروز طبقات بالا را نه اشراف که باهوشان و یاغیان و شوخطبعان و خستگان و غمگینان و غر زنندگان و شکست مفتضح خوردگان تشکیل میدهند و اسنوبگری میتواند آویزان شدن به نماد این چیزها باشد. به نظرم تجسم باهوش/یاغی/شوخطبع/خسته/غمگین/غر زن/لت و پار شده های نسل من محسن نامجو است : توأمان.
حالا چطور دوستداران واقعی نامجو که احتمالاً برخی از صفات کاراکتر و صدای او را زندگی میکنند را از اسنوبها که به درک نامجو تظاهر میکنند تمیز دهیم؟
امروز طبقات بالا را نه اشراف که باهوشان و یاغیان و شوخطبعان و خستگان و غمگینان و غر زنندگان و شکست مفتضح خوردگان تشکیل میدهند و اسنوبگری میتواند آویزان شدن به نماد این چیزها باشد. به نظرم تجسم باهوش/یاغی/شوخطبع/خسته/غمگین/غر زن/لت و پار شده های نسل من محسن نامجو است : توأمان.
حالا چطور دوستداران واقعی نامجو که احتمالاً برخی از صفات کاراکتر و صدای او را زندگی میکنند را از اسنوبها که به درک نامجو تظاهر میکنند تمیز دهیم؟
آنها که از دو آلبومی که نامجو پس از ترک کشور منتشر کرد خوششان میآید و اصلاً نامجوی آخ و بیهوده را حاوی حتی ذرهای از نامجوی اصلی میدانند، همانا از اسنوبان و نامجو نفهمانند.
همین خودش، قرهایی که او پس از ترک ایران به اسم آهنگ ریخت و با برند نامجو به خورد خلقالله داد نمایش رسوای آویزان شدن به نامجوی اصلی است ـ اسنوب آنکه در آن باغ نیست و ادای بودن در میآورد.
همین خودش، قرهایی که او پس از ترک ایران به اسم آهنگ ریخت و با برند نامجو به خورد خلقالله داد نمایش رسوای آویزان شدن به نامجوی اصلی است ـ اسنوب آنکه در آن باغ نیست و ادای بودن در میآورد.
دوست عزیز، اول اومدی نامجو قدیم رو نماد یه سری چیزا برای خودت در نظر گرفتی و بعد نامجو جدید رو کوبیدی. آخرش با این دو تا فرض subjective رفتی سراغ کوبیدن اون بدبختی که از نامجو جدید خوشش میاد و ادعا کردی که خودش رو آویزون کرده به شمایی که میفهمی. احساس نمیکنی یه جای کار ایراد داره؟
پاسخحذفهمیشه یک جای کار ایراد داره. ولی موضوع اینه که آدم بدونه دقیقا کجاش. حالا طبق گفته ی شما من نمی تونم از دوتا فرض سوبژکتیو یک نتیجه ی عینی بگیرم. دوجور میشه به این مسئله پاسخ داد. اول اینکه نشان بدهم نتیجه ی عینی نگرفته ام و آن چیز که بعنوان نتیجه مطرح شده در واقع فرض سوپژکتیو دیگری است که شما بعنوان مخاطب می توانید با آن همدل باشید یا نه. دومین روش پاسخ دادن این است که بگویم یکی از آن دو فرض سوپژکتیو نیست. یعنی انچه از نامجوی اول می شناسیم نشانه هایی دارد که بر اساس ان می توان درباره ی اصالت هنری اش ادعای معنی داری کرد. به هرصورت من ترجیح می دهم هیچکدام از ان دو روش را بکار نگیرم و از شما دعوت کنم درباره ی ایراد کار بیشتر توضیح بدهید و روشن کنید که با نوع استدلال مخالفید یا نتیجه ای که از آن گرفته شده.
پاسخحذفباهات موافقم
پاسخحذفحسن کار هنری کردن در فضای خفقان آور داخل کشور به همینه که مجبوری بشینی تو یه اتاق(در واقع جای دیگری نداری که بری)،یه سیگار روشن کنی(ترجیحا از نوع کوتاه و باریک مثلا بهمن کوچیک)،بعدش به مخت فشار بیاری ، اون چیزی که واقعا داره اذیتت میکنه بریزیش بیرون ، حالا میتونه نقاشی باشه ، میتونه ساز باشه یا هر چیز دیگه...
متاسفانه کسی که میره اونور دیگه به این امکانات دسترسی نداره.
با این حرف که زندگی کردن در محیطی که زبان (اینجا فارسی) رشد میکند و زنده است برای هنرمندی که با آن زبان کار می کند لازم و بلکه واجب است، موافقم. اما مشکل نامجو فقط این نیست.
پاسخحذفاگر منصف نباشیم و فقط این دو آلبومی که پس از خارج شدن از کشور منتشر کرده را ملاک بگیریم میتوانیم بگوییم اساساً در مورد او دچار سوءتفاهم شده بودیم. یعنی بگوییم نامجوی واقعی همین است. وقتی در ایران بود به این دلیل شبیه نوجوان های یاغی فحاشی نمیکرد و در عوض طعنه های ظریف و هنرمندانه میزد که از پلیس می ترسید. یا بگوییم ایران که بود لابد هیجان زدگی اش را از پدیده ی سکس مخفی می کرد (تجربه ای قاعدتا باید در هجده سالگی میکرد و آثارش را هم بعدها که بزرگ تر شد نابود می کرد). یا اینکه فکر می کند ده دقیقه ی آخر یک آهنگ را خالی بگذارد و دکلمه ی آن مهملات خیلی آوانگارد است را به بی اطلاعی اش از مکاتب هنری ربط دهیم و از این حرفها.
اما منصف تر اگر باشیم کمی شرایطش را درک می کنیم. به هر حال تازه وارد محیطی شده و مدتی گیج می خورد و تازه بر خلاف سال هایی که در ایران بود مخاطبانش از او کار می خواهند و احتمالا سلیقه ی کسانی که پول سی دی و کنسرت می دهند را هم مجبور است در کارش لحاظ کند و در ضمن مثل همه ی هنرمندها نتیجه ی ده پانزده سال کارش در ایران حدود ده تا آهنگ عالی بود ـ می توانست اولین آلبومش باشد ـ که شنیدیم. برای آلبوم دوم و سوم مثا اکثر هنرمندها نه آن زمان را داشته و نه آن تجربه ها را. به هر حال من هنوز به نامجو امیدوارم. برای سن و سال او دیر نشده، نبوغش را هم که دیده ایم دارد، اگر خودش را نابود نکند.
اما موضوع این پست بیشتر یک خط کشی بود بین طرفداران نامجوی ایران و این آقای آوانگاردی که برای دانشگاه استنفورد کار می کند.
پ.ن: یک چیز بانمکی هم این وسط هست. نامجو تا وقتی ایران بود می گفت دارم تجربه می کنم و نتیجه اش شاهکار در می آمد. از وقتی رفته راه به راه آلبوم (که اثری رسمی است) منتشر می کند و نتیجه اش مزخرف می شود. چطور است به او التماس کنیم همان تجربه اش را بکند.
البته شعرهای آلبوم بوسه های بیهوده واسه دوران ایرانه :)
پاسخحذف