يادش به خير... ايرج* ميگفت «انقلاب از جايي شروع ميشود كه كسي انتظارش را ندارد» (نقل به مضمون).کم با نمک نبود اگر انقلاب ايران هم با رانندگان شركت واحد آغاز ميشد!
تصور نميكنم ديگر خبري از اعتصاب رانندگان و سنديكاي شركت واحد و رهبران زنداني آن بشنويم. كارگران اعتصابي را هم كه لابد شنيده ايد... اخراج کرده اند! روزنامهها هم كه مثل هميشه خفقان گرفتهاند و از اين بلاگستان هم كه آبي گرم نميشود... به جز كارناوال!
چند وقتي بود كه ميل داشتم درباره شكست اعتصاب رانندگان چيزي بنويسم اما احترامي كه براي آنان قائلم مانع شد تا پيش از شروع اعتصاب درباره شكستش بنويسم!
"حاشيهاي بر شكست" را بخوانيد با اين آگاهي كه مردان بزرگي در قالب يك تشكيلات كوچك كاري كردند تا تمام توجهات ــ نه فقط به سمت صنف خود كه ــ به جانب مشكلات سياسي و معيشتي جامعه كارگري جلب شود.
تصور نميكنم ديگر خبري از اعتصاب رانندگان و سنديكاي شركت واحد و رهبران زنداني آن بشنويم. كارگران اعتصابي را هم كه لابد شنيده ايد... اخراج کرده اند! روزنامهها هم كه مثل هميشه خفقان گرفتهاند و از اين بلاگستان هم كه آبي گرم نميشود... به جز كارناوال!
چند وقتي بود كه ميل داشتم درباره شكست اعتصاب رانندگان چيزي بنويسم اما احترامي كه براي آنان قائلم مانع شد تا پيش از شروع اعتصاب درباره شكستش بنويسم!
"حاشيهاي بر شكست" را بخوانيد با اين آگاهي كه مردان بزرگي در قالب يك تشكيلات كوچك كاري كردند تا تمام توجهات ــ نه فقط به سمت صنف خود كه ــ به جانب مشكلات سياسي و معيشتي جامعه كارگري جلب شود.
سنديكاليستهاي جهاني از اعتصاب به عنوان "عمل مستقيم صنعتي" بهره ميگيرند. سئوال اينجاست: در كشوري كه اساسا صنعتي نيست و صنايع سودده نيستند اعتصاب چقدر كارايي دارد؟
با توجه به اوضاع وخيم صنعت در ايران اساسا كارگر ايراني تعريف نيروي كار کشورهای صنعتی را ندارد. به اين معني كه دولت به جاي آنكه نيازمند نيروي كار باشد ترجيح ميدهد نيروي كاري در كارخانجات وجود نداشته باشند تا مجبور نباشد از پول نفت وامهاي "كمك صنعتي" فراهم كند و به جاي حقوق به آنها بدهد. بنابراين دريغ نيروي كار توسط كارگر با نام اعتصاب بلحاظ اقتصادي نميتواند ضربهاي به دولت بزند. حال آنكه اصليترين نمود هر اعتصابي بايد از كارانداختن چرخه صنعتي و نهايتا فشار اقتصادي به دولت باشد! در اين شرايط واضح است كه كارگر ايراني (در بخش صنعت) نميتواند بهرهاي كه كارگران كشورهاي صنعتي و نيمهصنعتي از اعتصاب ميبرند را ببرد.
به همين دليل بود كه علاقمندان واقعبين مسائل كارگري در ايران از كارگران بخشهاي صنعتي (بهغير از پتروشيمي و نفت ــ كه آنها هم به دلايلي كه شايد در آينده توضيح دادم ــ فعلا امكانش را ندارند) قطع اميد كرده بوند و همه اميدشان معطوف به كارگران بخشهاي خدماتي شده بود، چرا كه هر دولتي فارغ از وضعيت صنعتياش به كار اين كارگران نيازمند است و اعتصاب اين كارگران ميتواند يك اعتصاب واقعي باشد.
اما خطري قابل پيشبيني وجود داشت كه اگر سنديكاي شركت واحد با تدبير آن را پستسر ميگذاشت نه تنها ميتوانست خود را حفظ كند كه حتي روز به روز بر قدرتش بيافزايد و زمینه ساز رشد سندیکا در سایر صنوف شود. پيش از آنكه به اين "خطر" برسم لازم است توضيحي درباره جايگاه قانوني اعتصاب بدهم: واضح است! اعتصاب هيچ جايگاهي در قانون كار ايران ندارد چرا كه در شرايط جنگ (هنگام تدوين قانون جديد) سرفصل اعتصاب تماما از قانون كار حذف شد.
با توجه به عدم اتکای کارگران به قانون، آن خطر قابل پيشبيني (که سرانجام دامنگير رانندگان هم شد) اخراج كارگران طبق اصل "ترك كار" و جايگزيني از خيل بيكاران بود. جوانان فقیری كه جبر نکبت برايشان فهمي باقي نگذاشته تا درك كنند نبايد جاي كارگران اعتصابی را بگيرند... حق هم دارند!
با وجود چنین مشکل بزرگی هم یقیناً امكان عكسالعمل توسط دولت (اخراج اعتصابيون و جايگزين كردن نيروي كار جديد) بسيار سختتر ميشد اگر سنديكاي آنها فراگيرتر ميبود! اما سنديكايي كه جمعا حدود پانصد عضو دارد اصولا نميتواند در مقابل حكومتي وحشي كه به هيچ چيز جز بقاي خود نميانديشد مقاومت كند.
شايد بهتر بود رهبران سنديكاي رانندگان شركت واحد قبل از آنكه آينده شغلي خود و همكارانشان را به خطر بياندازند، به فكر فعاليت نامحسوس و جذب نيرو مي افتادند تا با اطمینان از حمايت دو سوم رانندگان شركتواحد صندوقي به نام صندوق اعتصاب راهاندازي کنند (برای آنکه فشار اقتصادي باعث اعتصاب شكني نشود) و بعد اعتصابي سازمانيافته و بدون موعدي براي پايان به راه ميانداختند!
میدانم اگر چنين اتفاقي ميافتاد هم احتمال شكست و برآورده نشدن خواسته "صنفی" كارگران وجود داشت اما بدون شک دولت امکان پرداخت هزینه های سیاسی اخراج و جایگزینی ــ مثلا ــ پنج هزار راننده را پيدا نميكرد و سنديكا هم به عنوان يك قدرت باقي ميماند. اما در شرايط فعلي با اخراج كارگران اعتصابي و زنداني كردن رهبران سنديكا ديگر راننده و سنديكايي وجود ندارد تا "سنديكاي رانندگان" وجود داشته باشد! ای کاش رهبران سندیکا با یک حساب سرانگشتی به این نکته توجه میکردند که چند زندانی اضافه (تعداد اعضای سندیکای خودشان را که میدانستند؟) فضای قابل ملاحظه ای از زندان سرای حکومت اسلامی را اشغال نمیکند.
* چند روز پيش با مکابیز درباره ماجراي رانندگان گپ ميزديم. اين جمله را از ايرج (كه اغراق نیست اگر بگويم بهترين كاربر فاروم گفتمان) نقل كرد. مطمئن نيستم جمله از او باشد. شايد در ميانه بحثي، نقل قولي كرده بود. ولي اين مهم است كه ما جمله را از ايرج شنيدهايم و به نام او به كار ميبريم. هر كجا كه هست سلامت باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر