اول اينكه ما در مواجهه با اين سئوال چه بخواهيم و چه نه مجبوريم بپذيريم كه تمام مشكلات اقتصادي ايران كه مانع توليد و در نتيجه ايجاد بازار براي نيروي كار ميشود، همين حقوق نيم بند قانوني كارگران است! تبليغات از همه طرف اين را توي كله ما فرو ميكند. روزنامههاي داخلي و راديو هاي خارجي و تلويزيون ج.ا و اصلاح طلبهاي سريدوزيشدهي «خاتمي»جاتي و راستهاي «ترقي» مسلك و خلاصه همه. و شيوه تبليغيشان هم دقيقا همين است. اصل را بر «سد توليد بودن حقوق كارگري» ميگذارند و بعد طبق آن تحلیل یا سئوال ميكنند. جواب اگر منفي هم باشد تو اصل را پذيرفتهاي و تنها با ايدهي آنها مخالفت كردهاي.
اما حرف من اين است: اگر در ايران توليد سودده نيست و در نتيجه احتياجي به نيروي كار كارگران هم نيست، به اين دليل است كه از اساس اين نظام اقتصادي براي توليد ساخته نشده. وقتي نرخ كالاي وارداتي (گيريم قاچاق) برابر يا حتي كمتر از مواد خام كارخانههاست، نيروي كار بيقيمت هم كه باشد باز توليد زيانده خواهد بود. در چنين شرايطي اگر كارخانهها دولتي باشند مدتي را با ضرر سر ميكنند و بعد به بخش خصوصي واگذار ميشوند. خريداران اين كارخانهها هم كاملا از وضعيت توليد در ايران مطلعند و مطلقا قصد توليد ندارند. آنها با وامهاي كلان دولت را ميچاپند و بعد اعلام ورشكستگي ميكنند و با فروش زمين و سولهها و ابزار توليد سودي به جيب ميزنند و با افهي «آقا اين چه وضع مملكت است... نميشود توليد كرد كه... آقا اين كارگرها كار نميكنند كه آقا و اينها» ميروند سراغ حرفه ی اصليشان يعني دلالي. پس اصلي كه اين سئوال بر آن بنا شده چرند است.
اما براي جالبتر شدن قضيه آن اصل چرند را ميپذيرم و سعي ميكنم پاسخ بدهم: مجموعه حقوقي كه قانون كار براي كارگران در نظر گرفته به صورت حداقلي است. اين قانون تنها مرز بين كار حيوانات اهلي و انسان را مشخص كرده است. كارفرمايي كه ميخواهد از نيروي كار يك انسان استفاده كند موظف است كه او را بيمه كند. موظف است «قرار» كار را تعيين كند، موظف است حقوقي كمتر از رقم مورد توافق به كارگرش نپردازد، موظف است كه كارگر را به شكل شيء نبيند و دلبخواهي ابزار توليد را از او نگيرد، موظف است در ساعاتي مشخص از نيروي كارش استفاده كند و... اينها دقيقا مرز كار انسان با حيوان است. ميدانيم كه مالكان حيوانات اهلي لازم نيست هيچ كدام از اين حقوق را رعايت كنند. مثلا كشاورز ميتواند نصف شب گاوش را از خواب بيدار كند زمينهايش را شخم بزند. كسي به او معترض نخواهد شد. اما شرايط بهرهگيري از نيروي كار انساني همين است كه هست. كوتاه آمدن از اين حقوق به معني انكار جايگاه انساني كارگر است.
اينها حقوقي نيست كه به خاطر چاپ شدن در كتاب قانون كار ايران موجه باشد. خير. قانون كار يك مشت كاغذ و جوهر منگنهاي است. ارزش اين كتاب در به رسميت شناختن حقوقي است كه كارگران طي سالها مبارزه كسب كردهاند و شايد بهتر باشد بگوييم از چنگ دولت و كارفرما بيرون كشيدهاند. ما با تغيير يا انكار حقوق رسمي شده توسط اين كتاب، انسان را به جايگاه حيوان تنزل ميدهيم. هيچ دولت و نهاد و حتي كارگري نبايد و نميتواند با مصلحتانديشي و سادهدلي سياستمدارانه از اين حقوق چشمپوشي كند.
ــ دربارهي اخراج كارگران افغاني هم يك چيزهايي گفتم. اما نكتهاي كه توجهم را جلب كرد بيانيههايي بود كه توسط نهادهاي كارگري به مناسبت اول مي منتشر شد. در اين بيانيهها (مشخصا بيانيه خانه كارگر و سنديكاي اتوبوسرانان) كارگران ايران با كارگران فرانسه و آمريكا و حتي كشورهاي آفريقايي اعلام همبستگي كرده بودند اما خبري از محكوميت وحشيگري دولت در قبال كارگران افغاني (كنار گوشمان) نبود. شايد آمارسازيهاي دولتي، نهادهاي (نسبتا) كارگري ايران را هم تحت تاثير قرار داده؟ دولت ميگويد اخراج كارگران افغاني باعت به وجود آمدن صدهزار فرصت شغلي شده است. دروغ آنقدر بزرگ است كه تكذيبش هم خفت دارد. مثل دروغي كه دربارهي دستمزدها گفتند. از اين اراذلي كه توي روز روشن افزايش دستمزد از پايهي رسمي ۱۸۰ به ۱۸۳ هزار تومان را افزايش بيست درصدي دستمزد اعلام ميكنند ــ و جالب است كه از همين آمار و درصدها در نوشتههاي كساني كه در صداقتشان ترديد ندارم هم استفاده ميشود. به اين ميگويند تبليغات! ــ چه توقعي ميشود داشت؟
به هر حال دولت با اين آمارسازيها اخراج كارگران افغاني را توجيه ميكند. تا زياد عصباني نشدم و كار به فحشكاري نرسيده سريع بگذرم: كار كارگران افغاني اساسا فرصت شغلي محسوب نميشود كه اخراج آنها ايجاد فرصت شغلي باشد. كارفرماها از كارگران افغاني به عنوان برده استفاده ميكنند و در ازاي ريسكي كه آنها با جانشان ميكنند مزدي در حد سيركردن شكمشان به آنها ميپردازند. خروج آنها لزوما به معني اين نيست كه كارفرما مجبور ميشود يك كارگر ايراني را جايگزين بردهي افغانياش كند و طبق قانون مجبور به رعايت تمام حقوق قانوني او شود. در ايران فقر، كارگران را آمادهي پذيرش هر چيزي (حتي بردگي در كشور خودشان) كرده است. نهايتا اگر كار بالا بگيرد و همه كارگران افغاني هم اخراج شوند كارگران ايراني براي به دست آوردن همان تكه نان كارگران افغاني ناچارند كار آنها را با همان شرايط انجام بدهند. كارفرما هم هيچ ضرري نميكند. همانطور كه به صورت غيرقانوني از فقر كارگر افغاني استفاده ميكرد اينبار از فقر كارگر ايراني استفاده ميكند. تا زمان حضور كارگران افغاني كارفرما حاضر به پذيرش مختصر ريسك به بردگي گرفتن كارگران ايراني نيود. اما امروز اين ريسك را ميپذيرد. نهايتا از هر هزار بردهي ايراني يكي ـ دو نفر هم شكايت كنند و وارد چرخهي بروكراسي بشوند و اگر خوش شانس باشند حقشان را بگيرند. چيزي تغيير پيدا نميكند.
ــ جدا از انتقاداتي كه هنوز هم به بعضي از سنديكاليستهاي شركت واحدي و عملكرد مجموعهي سنديكا دارم، شخص منصور اسانلو برایم قابل اخترام و ستایش است. غيرمنتظره بود كه او با شجاعتي كه پيش از دستگيري داشت در ميزگردي شركت كرد و بدون ترس حرفهايش را زد. در طول بحث منتظر بودم بعد از هر انتقاد تند و صريحي كه ميكند مثل اكثر سياسيون و زندان چشيدههای داخلی يك باجي هم به اين طرف بدهد. اما كوچكترين ملاحظهاي در سخنانش نديدم. من هم قرار بود آنجا یک چیزهایی بگویم اما برخلاف نظر دوستان، دليل اينكه چند جملهاي بيشتر حرف نزدم فقط به خاطر خواب آلودگي نبود. واقعا مبهوت جسارت اسانلو شده بودم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر