حالا من را تصور كنيد با يك حال خراب كه دارم جنازههايي كه توي بهشتزهراي "بم" رويشان آهك ميريزند (همچين چيزي) و بعد هم خاك و بچههاي نجات يافتهاي كه لاي دست و پا ميلولند را ميبينم، و پقي ميزنم زير خنده و از خجالت دستم را جلوي چشمم ميگيرم كه يعني من هم يكي از همينهايي هستم كه كنار گورهاي دسته جمعي دارند گريه ميكنند. خنده هم از اين خندههايي نبود كه بتوانم جمعش كنم.
عامل خنده عكاسي بود كه همان روز اول خيلي اتفاقي توي بم ديدمش. البته بيشتر او من را ديد چون حالا هم يادم نميآيد قبلا كجا ديده بودمش. حالا کاری نداریم. يارو در حال عكس گرفتن گفت «بعد اينجا بريم اردبيل. اينجا به نسبت اردبيل خبري نيست كه.» گفتم «اردبيل هم مگه زلزله اومده؟» گفت «نه. اما مردم به حساب همدردي با مردم بم با كلنگ افتادند به جون خونههاشون.» اين جمله آخر را وقتي به طرز عكاسانهاي روي خاكها ولو شده بود و همان لحن بيتفاوت اين اراذل (دوستان عزيز عكاس) را گرفته بود، وقتي ميخواهند بگويند «ما از بس از اين چيزها ـ خاك كردن دويست نفر يكجا ـ ديديم كه برايمان عادي شده و اين صوبتا» گفت و من هم منگ شدم و يك كمي فكر كردم، بعد فهميدم جك است تا رسيدم به آنجا كه دستم را گرفتم جلوي چشمم كه ملت، من نميخندم. دارم گريه ميكنم.
خلاصه فكر نكنيد اگر فردا پس فردا يك زلزله پدر مادر دار توي تهران آمد دنیا به آخر میرسد. نه بابا. يكسري جك ميسازند يكسري هم بالاي گورهاي دستهجمعيمان پقي ميزنند زير خنده. به همین هرتکی.
عامل خنده عكاسي بود كه همان روز اول خيلي اتفاقي توي بم ديدمش. البته بيشتر او من را ديد چون حالا هم يادم نميآيد قبلا كجا ديده بودمش. حالا کاری نداریم. يارو در حال عكس گرفتن گفت «بعد اينجا بريم اردبيل. اينجا به نسبت اردبيل خبري نيست كه.» گفتم «اردبيل هم مگه زلزله اومده؟» گفت «نه. اما مردم به حساب همدردي با مردم بم با كلنگ افتادند به جون خونههاشون.» اين جمله آخر را وقتي به طرز عكاسانهاي روي خاكها ولو شده بود و همان لحن بيتفاوت اين اراذل (دوستان عزيز عكاس) را گرفته بود، وقتي ميخواهند بگويند «ما از بس از اين چيزها ـ خاك كردن دويست نفر يكجا ـ ديديم كه برايمان عادي شده و اين صوبتا» گفت و من هم منگ شدم و يك كمي فكر كردم، بعد فهميدم جك است تا رسيدم به آنجا كه دستم را گرفتم جلوي چشمم كه ملت، من نميخندم. دارم گريه ميكنم.
خلاصه فكر نكنيد اگر فردا پس فردا يك زلزله پدر مادر دار توي تهران آمد دنیا به آخر میرسد. نه بابا. يكسري جك ميسازند يكسري هم بالاي گورهاي دستهجمعيمان پقي ميزنند زير خنده. به همین هرتکی.
ب.ت ــ بعد از ماجراي بم تا همين چندوقت پيش، بعضي وقتها حس ميكردم زمين دارد ميلرزد. اوائل از دور و بريها ميپرسيدم: داره ميلرزه؟ يا زلزلهست؟ و آنها هم لابد پيش خودشان ميگفتند يكي ديگر به ك.س خلهاي زمين اضافه شد يا بالاخره رسمي شد. بعد يادگرفتم هروقت احساس ميكنم زمين ميلرزد به كسي نگويم و لوستر را نگاه كنم. اما اين چند روزه آي حال ميكنم با از جاپريدن ملت و وحشتشان و اين قبيل كه حد ندارد. مثل اينكه اين يكي مريضيم جدي تر است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر