[محض حضور نامعمارانه در ضیافت معمارانه کورش]
ــ مجيد جوبچي ميگفت «شنبه شنبه آقام، جمعه جمعه آقام» خانه هم براي من هميشه خانه بابام بوده. چه آنوقت كه ايواني بود و باغچهاي و در بزرگ شيشهاي كه از وسط حياط دمپاييام را شوت ميكردم تا بخورد به شيشه و دنگي صدا كند و پشت بندش واکنش کلیشه ای مادرم كه ذليل مرده فلان، چه حالا كه «همه چپيدند توي قوطي كبريت». خانه برای من جایی است كه در آن نگراني تميزي، چكه سقف، گرفتگي لوله يا تعمير شوفاژ را نداشته باشم. حالا اینکه در و دیوار و سقف و کف و آشپزخانه و کاشی توالتش چه کوفتی باشد دیگر کشک است. فقط یک سئوالی گوشه ذهنم گیر کرده: این چیزی که مردم بهش می گویند "نیاز به استقلال" چقدرش شایعه است چقدرش واقعیت؟
ــ در محله بچگي من خانوادههايي بودند كه از عهده سيركردن شكمشان برنميآمدند؛ خانههايشان محقر و كوچكتر بود. خانوادههايي هم بودند كه نميدانستند پولشان را چطور خرج كنند؛ توي خانه استخر و چندتا ماشين داشتند. زندگي خانواده من به هيچ كدام از اينها شبيه نبود. ما از سه طبقه مالي متفاوت، ديوار به ديوار زندگي ميكرديم و اگر احترامي بود به صرف همسايگي بود نه مقدار پولي كه در جيب يا توي بانك داشتیم.
ــ آدمهايي را ميشناسم كه حاضرند خانهاي كه در محلهاي آرام و بيآزار و خلوت دارند را بفروشند، ماشينشان را هم بگذارند روش، تا گردن هم زيربار قرض و قسط وام فرو بروند تا در انتهای اسم محل سكونت شلوغ و كثيف و كج و كولهشان يك «يه» باشد، اگر زورشان نرسيد هم لااقل خانه جديد در محلهاي اسم و رسم دار باشد. اينها چي ميخرند؟ خانه بهتر؟ نه. اتمسفر. اينها زندگي دركنار آدمهاي مرفهتر از خود را ميخرند. هوای اطراف آنها را ميخرند. زياد دنبال اسم براي اين بيچارهها نگرديد. تازه به دوران رسیده هم جواب نمی دهد. واژه دقیق را فرانسوی ها قدیم اختراع کردند: اسنوب.
ــ اسنوبها چه وقت خيال ميكنند در اين معامله سرشان كلاه رفته؟ وقتي آدمي نامتناسب با آن اتمسفر را در اطراف محل زندگيشان ميبينند. پس به طرق مختلف واكنش نشان ميدهند. اينطور وقاحت توليد ميشود و در اكثر مواقع به صورت ارثي منتقل ميشود.
ــ خالهاي دارم كه توي فاميل به بيخيالي و خجستگي دل معروف است. او خانه سه طبقهاي دارد كه قديم هر سال با تغيير مستاجر خودش هم اسبابكشي ميكرد و به يكي ديگر از طبقاتش ميرفت. بعد از چند سال هر سه طبقه را اجاره داد و رفت چند كوچه دورتر خانهاي اجاره كرد. البته آنجا هم ماندگار نشد و حالا هر سال با اتمام موعد اجارهاش خانه عوض ميكند. این شایعات منطقی نیست. آدم بيخيال که اينقدر جا و مكان خود را تغيير نميدهد. اصلا آدم خوشبخت خانه عوض ميكند؟ نه به گمانم
ــ مجيد جوبچي ميگفت «شنبه شنبه آقام، جمعه جمعه آقام» خانه هم براي من هميشه خانه بابام بوده. چه آنوقت كه ايواني بود و باغچهاي و در بزرگ شيشهاي كه از وسط حياط دمپاييام را شوت ميكردم تا بخورد به شيشه و دنگي صدا كند و پشت بندش واکنش کلیشه ای مادرم كه ذليل مرده فلان، چه حالا كه «همه چپيدند توي قوطي كبريت». خانه برای من جایی است كه در آن نگراني تميزي، چكه سقف، گرفتگي لوله يا تعمير شوفاژ را نداشته باشم. حالا اینکه در و دیوار و سقف و کف و آشپزخانه و کاشی توالتش چه کوفتی باشد دیگر کشک است. فقط یک سئوالی گوشه ذهنم گیر کرده: این چیزی که مردم بهش می گویند "نیاز به استقلال" چقدرش شایعه است چقدرش واقعیت؟
ــ در محله بچگي من خانوادههايي بودند كه از عهده سيركردن شكمشان برنميآمدند؛ خانههايشان محقر و كوچكتر بود. خانوادههايي هم بودند كه نميدانستند پولشان را چطور خرج كنند؛ توي خانه استخر و چندتا ماشين داشتند. زندگي خانواده من به هيچ كدام از اينها شبيه نبود. ما از سه طبقه مالي متفاوت، ديوار به ديوار زندگي ميكرديم و اگر احترامي بود به صرف همسايگي بود نه مقدار پولي كه در جيب يا توي بانك داشتیم.
ــ آدمهايي را ميشناسم كه حاضرند خانهاي كه در محلهاي آرام و بيآزار و خلوت دارند را بفروشند، ماشينشان را هم بگذارند روش، تا گردن هم زيربار قرض و قسط وام فرو بروند تا در انتهای اسم محل سكونت شلوغ و كثيف و كج و كولهشان يك «يه» باشد، اگر زورشان نرسيد هم لااقل خانه جديد در محلهاي اسم و رسم دار باشد. اينها چي ميخرند؟ خانه بهتر؟ نه. اتمسفر. اينها زندگي دركنار آدمهاي مرفهتر از خود را ميخرند. هوای اطراف آنها را ميخرند. زياد دنبال اسم براي اين بيچارهها نگرديد. تازه به دوران رسیده هم جواب نمی دهد. واژه دقیق را فرانسوی ها قدیم اختراع کردند: اسنوب.
ــ اسنوبها چه وقت خيال ميكنند در اين معامله سرشان كلاه رفته؟ وقتي آدمي نامتناسب با آن اتمسفر را در اطراف محل زندگيشان ميبينند. پس به طرق مختلف واكنش نشان ميدهند. اينطور وقاحت توليد ميشود و در اكثر مواقع به صورت ارثي منتقل ميشود.
ــ خالهاي دارم كه توي فاميل به بيخيالي و خجستگي دل معروف است. او خانه سه طبقهاي دارد كه قديم هر سال با تغيير مستاجر خودش هم اسبابكشي ميكرد و به يكي ديگر از طبقاتش ميرفت. بعد از چند سال هر سه طبقه را اجاره داد و رفت چند كوچه دورتر خانهاي اجاره كرد. البته آنجا هم ماندگار نشد و حالا هر سال با اتمام موعد اجارهاش خانه عوض ميكند. این شایعات منطقی نیست. آدم بيخيال که اينقدر جا و مكان خود را تغيير نميدهد. اصلا آدم خوشبخت خانه عوض ميكند؟ نه به گمانم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر