۱۵ اسفند ۱۳۸۶

که بگذره

كله سحر آفتاب نزده از طرف هراز، سلكشن جاده‌اي عربده خور تا چايي اول با اولين دم شرجي. چهار روز زندگي افقي به مناسبت ارتحال ملكوتي حضرت نميدونم كي، كه هركي بوده خدا پدرشو بيامرزه که امسال شنبه مرده تا بخوره به جمعه و پنجشنبه كه تعطيل علي‌الله و چهارشنبه هم كه پشم. اوكي. حالا كه چي؟ كه مثل فيلم و داستان و صكث و غذا و سيگار و چايي و مخ‌زني و درس و كار و پرت و پلا گفتن، چرخ باشه زير ساعت. كه زودبگذره، حالا خوش هم بگذره كه بهتر. سر جمع همینه: هل دادن بیداری به سمت خواب. تهران به سختی، سفر به سادگی. اما هل دادن هل دادنه به هر حال. زیادم بد نیست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر