۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۷

وصیت نامه



بسم الله الرحمن الرحيم

انالله و انا اليه راجعون

اينجانب ل فرزند ر در صحت عقل وصيت مي‌كنم:


بسم الله الرحمن الرحيم
انالله و انا اليه راجعون

اينجانب ل فرزند ر در صحت عقل وصيت مي‌كنم:

کفن و دفن
 ماده ۱ - پيكرم با رعايت تمامي شعائر مذهبي به خاك سپرده شود. نماز ميت اقامه شود و از عر زدن بالاي كفن باز شده‌ام دريغ نشود. از اين كارهايي كه توي قبر مي‌كنند اعم از شانه تكان دادن و به پهلو خواباندن و ورد خواندن توي گوش كلهم انجام شود.
ماده ۲ - مراسم سوم و هفتم و چهلم و سال و الخ با رعايت تمام جزئيات و دعوت از یک چپ فسیل ارزان قیمت جهت سخنرانی در وصف خدمات من به کارگران، در مسجد برگزار شود.
تبصره یک: از اين مسجدهايي كه مراسم را با ميز و صندلي برگزار مي‌كنند نباشد. قشنگ هياتي كنار هم بنشينند و چاي و خرمايشان را بخورند.
تبصره دو: برای سخنرانی دکتر ف.ر را پیشنهاد می کنم.
ماده ۳ - شام و نهار مراسم ها بنا به صلاحديد پدرم باشد. اصراري ندارم.
تبصره یک: اگر تصميم به غذا دادن گرفته شد مرغ نباشد كه يكي سينه بخواهد و يكي ران و خلاصه پسرها با اين حرفها وسط مراسم عزای من خودشان را خراب كنند و كركر بخندند. كباب كوبيده بدهيد و عزيز مراقب باشد دخترها هره كره نكنند.
تبصره دو: سهم بچه‌ها را كامل بدهيد.
ماده ۴ - من را در امامزاده ج دفن كنيد. اگر امامزاده ج جا نداشت هر جا غير از بهشت زهرا. با اين قبرهاي سري دوزي شده بهشت زهرا كه شبيه كارخانه تدفين است و مرده ها شبيه مواد خام توليدش هستند حال نمی کنم.
ماده ۵ - واضح است كه مواد بالا تماما جهت جلب رضايت خاطر والدينم است. آنها مي‌توانند در هر كدام از اين مواد دخل و تصرف كنند.
تبصره یک: اگر آنها آنقدر از خودگذشته بودند كه عميقا دلشان بخواهد بنا به اعتقاد من با جنازه‌ام رفتار كنند عرض مي كنم كه اصولا اهميتي ندارد. مي‌توانند هربلايي سر جنازه‌ام بياورند جز اينكه مثل قرتي‌ها بسوزانندش.
تبصره دو: بد نيست به گزينه اهدا به باغ وحش پارك ارم جهت سير كردن شيرهاي گرسنه هم فكر شود.
ماده ۶ - اگر «م» در تمامي مراسم‌ها در صف مقدم نبود تبصره یک ماده 7 و همچنین ماده 10 اجرا نشوند.

ارث
ماده ۷ - تمام چيز مثقال اموالم در اولين فرصت فروخته شود و به مصرف مسافرت و خوش‌گذراني والدينم برسد. در واقع من در تمام این سالها فقط به این دلیل مستقل نشدم که شرایط عیاشی در خانه پدری مهیا بود و با توجه به اینکه می دانم کارهای من با اعتقادات والدینم نمی خواند از طریق این ارث می خواهم عامدا «ندید گرفتنشان» را جبران کنم.
تبصره يك: اگر والدينم مكه، كربلا، نجف و كلا مكان‌هاي مذهبي را براي خوشگذراني انتخاب كردند بدون سئوال و جواب و گوش دادن به توجيهاتشان پس گرفته و به «م» برسد تا او عياشي كند.
تبصره دو: اگر او هم ور حاج جبارش ورم كرد و خواست سرمايه‌گذاري كند سهمم به مصرف گربه‌هاي بي خانمان شهر تهران برسد. (منظور اين است كه با اموال من سرمايه‌گذاري دنيوي و اخروي نشود. في‌المجلس در راه عيش و نوش به جريان بيافتد.)
تبصره سه: «م» خباثت را كنار بگذارد و به جاي فراهم كردن شرايط اجراي تبصره اول به پدرم ياد بدهد كه عياشي فقط كباب باد زدن توي باغ نيست. مي تواند تا قبل از عملي شدن پيش برود و در صورت نياز او را با آق رضا كرجي آشنا كند.
ماده ۸ - عينكم به خانم «س» برسد كه در زمان زنده بودنم دهنم را زد بسكه پرسيد چند خريدي و از كجا و آيا قسطي هم مي‌شود.
تبصره: در صورتي كه عرضه نداشت آقاي «ع» ساده دل را براي ازدواج متقاعد كند بهتر است برود بميرد، مثل حالاي من. عينكم هم به همان مصرفي كه در تبصره دوم ماده  ۷ آمده برسد.
ماده ۹ - كتابخانه‌ام به همسر آقاي «الف-م» برسد كه رندانه عاشق تير و تخته‌اش شد بي‌آنكه به كتابهايم توجهي نشان بدهد و حتي گفت «چه چيزهايي مي‌شود توش چيد» و وقتي من گفتم كريستال؟ چشم‌هايش برق زدند.
ماده ۱۰ - كتاب‌ها، فيلم‌ها و تمامي وسايل اتاقم به «م» برسد. به اين شروط:
بند يك: پس از مرگم او اولين نفري باشد كه وارد اتاقم بشود و تمام گوشه موشه‌ها را خوب نگاه كند كه گندي به جا نگذاشته باشم.
بند دو: چون هيچ ضمانتي وجود ندارد مراما قول بدهد كه حافظه كامپيوترم را بپكاند يا لااقل فايل‌هاي عكس بندگان خدا را پاك كند. هر چند مي‌دانم آخر سر كمپلت مي‌فروشد به يك نوجوان حـ.شري.
بند سه: لوازم بهداشتي كه توي جعبه‌‌اي در كمدم قرار دارد را يا به مصرف برساند و يا به هر ترتيب از آن خانه دور كند.
بند چهار: نرود توي مايه‌هاي «رفيق از دست داده» تا از مرگ من نردباني بسازد براي تور كردم مادام خ. در این صورت مش قل و زمبه است.
بند پنج: سیم کارتم را بفروشد و با پولش يك حال مختصري به آقاي «م-موتورساز» بدهد كه زندگي را براي جفتمان هدف‌دار كرد.
بند شش: بي‌خيال سهمش از اين دوربينه بشود و آن را يك جوري برساند به  بيچاره‌هايي كه جلوي در سينما زار مي‌زنند و فكر مي‌كنند تنها دليل فيلم نساختن‌شان نداشتن امكانات است. مخصوصا براي خنده برساند به دست اينهايي كه قصد دارند يك فيلم عرفاني مدرن بسازند. اينهايي كه در ادبيات بيضايي را ميپرستند و مونولوگ آخر گرگدن‌ يونسكو را حفظ كرده‌اند. خودش مي‌داند.
ماده ۱۱ - سطل فلزي فيلتر سيگارهايم به مادرم برسد بسكه تا دو روز خانه نبودم برش داشت و تغيير كاربري داد.
ماده ۱۲ - فندك‌هاي روميزي درشكه‌اي، شيري، اسبي و سماوري را كه الف در سفرهاي مختلف برايم سوقاتي آورد به اضافه تمام جاسيگاري‌هايم به آقاي «م-شيرازي» برسد. به پاس يك عمر كام سنگين گرفتن از وينستون قرمز.

باقيات الصالحات
 ماده ۱۳ - هر چند مي‌دانم تا هفت هشت نسل بعد از من كتاب‌هايم به درد هيچ كدام از اعضاي آن خانواده نمي‌خورد اما مثل آقاي صفار درباره اثرات مخرب اين كتاب‌ها هشدار میدهم و توصيه مي‌كنم اگر به هر دليلي ماده ۱۰ اجرا نشد كتاب‌ها را يكجا به بزخرهاي ميدان انقلاب بفروشيد. درباره تبعات عدم اجراي اين بند همينقدر عرض كنم كه بچه اصولا حاليش نيست. فكر مي‌كند هرچيزي را كه بشود خواند بايد خواند. مثلا من به طور اتفاقي فارسي خواندن را با «داستان راستان» علامه شهيد دكتر و الخ مرتضي مطهري شروع كردم و كار به جايي رسيد كه در طول زندگي پرخير و بركتم دهن تك تك‌تان را آسفالت نمودم. حالا فرض كنيد بچه‌اي خواندن را با كافكاي دايي جون مرحوم شروع كند. خودتان تهش را حدس بزنيد.
ماده ۱۴ - براي نسل‌هاي بعدي مخصوصا بچه‌هاي احتمالي خواهرهايم از چاخان درباره شخصيت علمي-ادبي-فرهنگي-هنري دايي جون مرحوم كم نگذاريد. يك طوری پروپاگاندا كنيد كه بچه خيال برش دارد «ببيني چي بوده». براي روحيه‌شان خوب است. در مورد ما كه جواب داد.
تبصره: روزنامه‌هاي ۱۷-۱۸ سالگي‌ام را به گمانم مادرم قايم كرده. براي آنكه بچه به محض آنكه به سن عقل رسيد متوجه تبليغات نشود بهتر است معدوم شوند و كلا اسمم را هم بهشان كج و كوج بگوييد چون مي‌توانند با يك سرچ ساده در گوگل كل زندگی‌ام را بخوانند و آنوقت دستتان رو می شود. بهتر است یک چیزهای کلی در مورد اینکه فلانی چه قله هایی را فتح کرد و خلاصه ابر مردی بود بگویید و وارد جزئیات نشوید.
ماده 15 - اگر بعد از مرگم زنی ادعا کرد از من بچه ای دارد به فرزندی قبولش کنید. چون اولا زندگی جنسی بی نظمی داشتم و اصلا بعید نیست راست گفته باشد. دوما. بگیریم صدی نود دروغ می گوید. خب. مگر من نباید نسلتان را ادامه می دادم؟ ایناهش!
تبصره: اگر بچه دختر بود بگویید فلانی مشکلاتی داشته که اساسا بچه دار نمی شده. مدارک پزشکی اش را هم اگر دادگاه خواست می سپارم آقای دکتر ه جور کند.

خیرات
ماده 16 - چند سال پیش در یکی از این شهرهای جنوبی برای کاری رفته بودم. پرواز برگشتم ساعت شش بود و من از هفت صبح تا چهار بعدازظهر توی شهر سگدو زده می زدم و تازه کارم تمام شده بود. فقط هزارتومن پول توی جیبم بود که باید کرایه ماشین میدادم تا فرودگاه و کارت بانک و تنخواه اداره ای که برایش به سفر آمده بودم را هم توی کیفم جاگذاشته بودم. خلاصه گرسنه بودم و نفهمیدم چطور شد که یکهو دیدم یک سینی پر از نان و پنیر و خرمای ساندیچی جلویم ظاهر شد. به طرز خطرناکی چسبید آنچنان که کم مانده بود شهادتین را بگویم و به راه راست بازگردم و بروم آن دنیا و شفاعت مرحومی که برایش خیرات داده بودند را بکنم. از همین چیزها خیرات کنید.

حق الناس
ماده 17 -  قرضی ندارم و طلبم هم از بیچاره هایی است که شرم می کنید وصولش کنید. کلا بی خیال.
ماده 18 - در زندگی یک مورد ازاله بکارت داشتم که گاهی اوقات روی وجدانم است. هرچند قضیه زیاد جدی نیست و اصلا حالا که خوب فکر می کنم به این نتیجه می رسم که بهم تجاوز شده ولی محض محکم کاری «م» یک حلال بودی بطلبد. حلال هم نکرد به درک. دایورت کند به موضع چپ جنازه ام

----
وصیت نامه نویسی بر عهده هر مسلمان است. نه تنها تکلیف است که حتی می تواند یک بازی وبلاگی باشد که از اینجا شروع شده.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر