اگر يك راه براي متوقف كردن - و نه بهبود كامل كه ممكن نيست - بيماري عشق وجود داشته باشد، "نديدن" است. تلاش ميكنيد كسي كه دوستش داريد اما ميدانيد كه نبايد دوستش داشته باشيد را به هر بهانهاي ببينيد. اين «نبايد» ته مانده منطقي است كه از زمان بيمار نبودنتان باقي مانده و گاهي چراغ ميزند و هشدار ميدهد وگرنه واضح است كه اگر ميتوانستيد موقع فكر كردن به معشوق آدم زماني شويد كه او را دوست نميداشتيد و با همان منطق تصميم بگيريد و عمل كنيد كه ديگر بيمار نبوديد و از اساس عشق بيماري نبود.
اين نديدن و خراب كردن تمام پلهاي ارتباطي هم كه اينقدر راحت تجويز ميكنم فقط خدا ميداند (تازه او هم بر فرض وجود) كه فقط حرفش راحت است و درد دارد ناجور. شبيه جراحي است براي متوقف كردن سرطان. مثل شيميدرماني است. ممكن است درد دوران درمان بيشتر از درد خود بيماري باشد، درد تك تك لحظاتي كه ميدانيد تماس ميگيرد و يا اميدواريد تماس بگيرد اما تلفنتان را خاموش ميكنيد يا بهتر، خط را به كل عوض ميكنيد، يا وقتي كه بايد به مكاني برويد كه ميدانيد يا حدس ميزنيد كه او هم آنجاست اما نميرويد. درد باز نكردن در خانه، وقتي تمام آرزويتان ديدارش است و او در چند قدمي است.. اينها را ميفهمم و همچنان ميگويم اگر راهي براي توقف اين بيماري باشد، همين نديدن است. فقط نديدن باعث فراموشي ميشود. معجزه نديدن در طولاني مدت كمرنگ كردن عشق است هرچند كه از حالا گفته باشم: نابودش نميكند. (مثالي كه درباره سرطان زدم فقط از جنبه شباهت درمان بود. خاطرتان جمع كه بر خلاف سرطان تا حالا كسي از عشق نمرده. اگر مرديد بياييد يقه من و رفیقمان شكسپير را بگيريد كه فرممود: آدم ميميرد اما نه از عشق.)
[حدود دو سال از لق و تق شدن و سپس تعطيلي كدئين ميگذرد و من همچنان ماهي پنج-ششتا نامه جواب ميدهم. نامههايي كه نميشود جواب نداد چون كساني كه نامهها را ميفرستند آدمهاي مستاصل و پيگيري بايد باشند كه توي اين فضاي پر از لئون سرچ ميكنند و اینجا را پيدا ميكنند تا شرح مشكلشان در روابط عشقي را بنويسند و مشورت بگيرند.
اما چرا گفتم مشكل و نگفتم مشكلات. خب به خاطر اينكه همه يك مشكل دارند. به دلايل مختلف ميدانند كه بايد رابطهشان را با آن زن يا مرد قطع كنند اما نميدانند چگونه و یا دلشان می خواهد از یک نفر دیگر بشنوند. از شما چه پنهان اكثر جوابها را كپي پيست ميكنم. گفتم يكبار همان حرفها را كليتر و یکجا بنويسم شايد از زحمت نامه نوشتن خلاصشان كنم.]
ضمیمه متحرکات: آقا این موزیکی که چند وقت پیش در بخش متحرکات گذاشته بودم (elle est d'ailleurs) به طرز بدجوری کفم را بریده و فقط موقع خواب از صرافتش می افتم. اگر در متحرکات ندیده بودیدش حالا بشنوید که شاید شما را هم بگیرد. (هر چند تجربه ثابت کرده اکثر مخاطبان این وبلاگ برای استفاده از متحرکات و بخصوص ثابتات تشریف می آورند :) برای آنکه مثل داش علی منصوریان (به قول رفیقمان: بیا بیا) فیر پلی را هم رعایت کرده باشم باید اعلام کنم که از وبلاگ برای خاطر کتاب ها پیدایش کردم. فقط یک چیزی که در کامنتها گفتم و حالا هم این بالا تکرار میکنم: اینکه گاهی موزیک فرانسوی معرفی میکنم فقط برای استفاده کسانی که فرانسه میدانند نیست. خود این زبان یک جورایی موسیقی است. میشود حنجره خواننده را جزو سازهای بادی حساب کرد و از موسیقی لذت برد.
اين نديدن و خراب كردن تمام پلهاي ارتباطي هم كه اينقدر راحت تجويز ميكنم فقط خدا ميداند (تازه او هم بر فرض وجود) كه فقط حرفش راحت است و درد دارد ناجور. شبيه جراحي است براي متوقف كردن سرطان. مثل شيميدرماني است. ممكن است درد دوران درمان بيشتر از درد خود بيماري باشد، درد تك تك لحظاتي كه ميدانيد تماس ميگيرد و يا اميدواريد تماس بگيرد اما تلفنتان را خاموش ميكنيد يا بهتر، خط را به كل عوض ميكنيد، يا وقتي كه بايد به مكاني برويد كه ميدانيد يا حدس ميزنيد كه او هم آنجاست اما نميرويد. درد باز نكردن در خانه، وقتي تمام آرزويتان ديدارش است و او در چند قدمي است.. اينها را ميفهمم و همچنان ميگويم اگر راهي براي توقف اين بيماري باشد، همين نديدن است. فقط نديدن باعث فراموشي ميشود. معجزه نديدن در طولاني مدت كمرنگ كردن عشق است هرچند كه از حالا گفته باشم: نابودش نميكند. (مثالي كه درباره سرطان زدم فقط از جنبه شباهت درمان بود. خاطرتان جمع كه بر خلاف سرطان تا حالا كسي از عشق نمرده. اگر مرديد بياييد يقه من و رفیقمان شكسپير را بگيريد كه فرممود: آدم ميميرد اما نه از عشق.)
[حدود دو سال از لق و تق شدن و سپس تعطيلي كدئين ميگذرد و من همچنان ماهي پنج-ششتا نامه جواب ميدهم. نامههايي كه نميشود جواب نداد چون كساني كه نامهها را ميفرستند آدمهاي مستاصل و پيگيري بايد باشند كه توي اين فضاي پر از لئون سرچ ميكنند و اینجا را پيدا ميكنند تا شرح مشكلشان در روابط عشقي را بنويسند و مشورت بگيرند.
اما چرا گفتم مشكل و نگفتم مشكلات. خب به خاطر اينكه همه يك مشكل دارند. به دلايل مختلف ميدانند كه بايد رابطهشان را با آن زن يا مرد قطع كنند اما نميدانند چگونه و یا دلشان می خواهد از یک نفر دیگر بشنوند. از شما چه پنهان اكثر جوابها را كپي پيست ميكنم. گفتم يكبار همان حرفها را كليتر و یکجا بنويسم شايد از زحمت نامه نوشتن خلاصشان كنم.]
ضمیمه متحرکات: آقا این موزیکی که چند وقت پیش در بخش متحرکات گذاشته بودم (elle est d'ailleurs) به طرز بدجوری کفم را بریده و فقط موقع خواب از صرافتش می افتم. اگر در متحرکات ندیده بودیدش حالا بشنوید که شاید شما را هم بگیرد. (هر چند تجربه ثابت کرده اکثر مخاطبان این وبلاگ برای استفاده از متحرکات و بخصوص ثابتات تشریف می آورند :) برای آنکه مثل داش علی منصوریان (به قول رفیقمان: بیا بیا) فیر پلی را هم رعایت کرده باشم باید اعلام کنم که از وبلاگ برای خاطر کتاب ها پیدایش کردم. فقط یک چیزی که در کامنتها گفتم و حالا هم این بالا تکرار میکنم: اینکه گاهی موزیک فرانسوی معرفی میکنم فقط برای استفاده کسانی که فرانسه میدانند نیست. خود این زبان یک جورایی موسیقی است. میشود حنجره خواننده را جزو سازهای بادی حساب کرد و از موسیقی لذت برد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر