بعد از خواندن اين خبر به چند تا از رفقا تلفن زدم. بعد از چند ماه بيخبري، مثل وقتي كه ميخواهيم خبر مرگ يكي از دوستان مشترك را بدهيم و جای گلهگزاری نیست و باید قرار مدار رفتن به مجلس ختم را بگذاريم. اكثرشان اين خبر را خوانده بودند چون كارشان همين است و اصولا فقط از روزنامهنگاران اقتصادي انتظار ميرود اين خبرها را بخوانند اما آنها هم نميدانستند چه چيزي باعث حيرت من شده: «تصويب طرح رفع موانع توليد در مجمع تشخيص مصلحت نظام.» خب. كه چي؟ نظرشان را به پاراگراف آخر خبر جلب ميكردم: ««همچنین بند (ز) به شرح زیر به مادهی ٢١ قانون کار اضافه شد...» حالا بايد برايشان توضيح ميدادم ماده ۲۱ چيست و اصولا اضافه كردن يك بند زپرتي به يك ماده زپرتي در يك قانون زپرتي چطور ميتواند زندگي چند ميليون كارگر را به همراه خانوادههايشان كلهم نابود كند. بايد چرخدندههاي بروكراسي را برايشان ميشمردم. (حوصله توضيح دوباره را ندارم. يكي از گزارشهايي كه نسبتا كاملتر است را همينجا ميگذارم.) آخرين مكالمهام در اين رابطه با مجري يكي از همين راديوها بود. تماس گرفته بود تا برايش در مورد كارگران معدن حرف بزنم. گفتم انگار شما هم در مورد اضافه شدن بند ز به ماده ۲۱ خبر نداريد؟ گفت خيلي مهم است؟ گفتم اگر قانوني شدن بردهداري را مهم بدانيد. چيزي كه در جواب گفت دقيقا اين بود: اولالا.
نميدانم چي بايد ما را عصباني كند؟ آهان. يادم آمد. آبگيري سد سيوند. يا چي بايد حالمان را به هم بزند؟ چقدرحواسپرتم. معلوم است، همبرگرهاي بوف. گه بگيرن كلاً.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر