چمدان سوم را برداشت و باز کرد. چمدان پر از تخمه بود، روی مقوایی به خط برادر بزرگ نوشته شده بود: «ذخیره برای روزهای آینده. مردادماه سی و دو.» دو برادر / ساعدی
داستان دو برادر را اولینبار نوجوان بودم که خواندم. به اینجاش که رسیدم فقط به نظرم یکمی بانمک آمد که عدهای بعد از کودتای سی و دو با یک چمدان پر از تخمه توی زیر زمین چپیدند. دفعه بعد که خواندمش یکی دو سال اول هشتاد بود. خاتمی عملاً از دست رفته بود. یک چیزی توی تلویزیون داشت ادا اطوارش را تقلید میکرد... گفتگوی تمدنها.. مردمسالاری دینی... جامعه مدنی... آرامش فعال! من و دوستان دور و اطرافم هم با یک چمدان پر از تخمه توی زیرزمینهایمان مشغول تمرین آرامش فعال بودیم، مثل سی و دوییها. همهی امیدهایمان را به باد که نه، به گا رفته میدیدیم.. لت و پار کردن سندیکالیستها شروع شده بود و دولت جامعه مدنی فقط تماشا میکرد. چهار کارگر را به خاطر یک تجمع اعتراضی (اعتراض به چی؟ ورود دخترها به استادیوم؟ نه. به بیکار شدن.) در خاتونآباد کشتند اما لبخند گل و گشاد دکتر خاتمی کج هم نشد محض مردمداری چون اینبار نیروهای خودسر نکشته بودند، اینبار سر قاتلها به همان کسی وصل بود که برای رای دادن به او چند ساعت توی صف ایستادیم اما خوشحال، دستور شلیک را استاندار دولت تساهل و تسامح داده بود. گند خصوصیسازی هم که کاملا درآمده بود. کارخانههای بزرگ با هزاران کارگر به انباریهای بزرگی تبدیل شده بودند که به دو سه تا نگهبان بیشتر احتیاج نداشتند. نام مالکان جدید هم به نظر آشنا میآمد. تا برادرها و خواهرها و پسر عموها و برادرزادههای اعضای کابینه و مجلس اصلاحات میرفتیم اما وقتی نام خانوادگی غریبهای میدیدیم کمی طول میکشید تا بفهمیم این بابا شوهر رئیس سازمان حفظ محیط زیست است مثلاً.. حالا حس چسناله نیست وگرنه فضایش همچنان موجود است.
اینها را گفتم تا بگویم اگر مثل من حال آدم به گا رفته را دارید، زیر زمین درازکش تخمه میشکنید و به ریش چند نفری میخندید و رضایت دادهاید که چند نفری هم به ریش شما بخندند بیایید و این یادداشت از آخرین صفحه کارگری در آخرین شماره کارگزاران را بخوانید. نگاه من به "عمل سیاسی در شرایط فعلی" با خواندن این یادداشت تغییر کرد. شما را نمیدانم.
لينكت كار نميكنهمن بدون مشکل باز میکنم. یک دفعه دیگه امتحان کن، دوستان هم اگر مشکلی در باز کردن لینک دارند خبر بدهند که اگر نشد همینجا توی صفحه ای کپی پیست کنم. حیفه به خاطر مشکل فنی نخوانیدش.
پاسخحذفالان كه دوباره رفتم باز شد، ممنون
پاسخحذفلینک درسته. برای من هم کار کرد خوشبختانه.اونهایی که با لینک مشکل دارن به نظرم یک بار هم بدون w های اول آدرس امتحان کنند. این یک راه "کاملا تخصصی" ست که به دلیل نامعلومی اکثر اوقات جواب میدهد.
پاسخحذفقربان می بخشید سئوال بی ربطی می پرسم. یومیات این بار حکایتش چیه؟شعر حافظ. زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی. همچین چیزا. البته دروغ چرا ما به گوش خودمون از خود استاد نشنیدیم. فرامرز اصلانی نقل میکند غالبا در اتوبان ها.
پاسخحذف