بلانشت: سلام. خواستم بپرسم "اعتصاب" در شرایط موجود چه جایگاه یا مفهومی می تونه داشته باشه؟ کارگرها (و کارمندهائی که با نهایت اغماض و صرفا برای یکی شدن صورت مساله در این ردیف قرار می دم) در دولتی که اکثریت قریب به اتفاق شاغلینش ساعتی یا قراردادی هستند، چطور می تونند تن به اعتصاب بدند؟ کارگرهائی که حتی در صورت تمکین به انجام کار "طابق نعل بالنعل" قراردادهای استثماریشون هم نمی تونند نسبت به تداوم کارشون برای فردا یا فرداها اطمینانی داشته باشند چطور ممکنه با هر انگیزه ی ارزشی، انسانی، اخلاقی یا ... از این تنها روزنه ی ادامه ی بقا چشم پوشی کنند؟ واقعا در این شرایطی که "استخدام رسمی" و "امنیت شغلی" فقط یه سرابه توی برهوت بیکاری و گرسنگی، امکان تن دادن به اعتصاب وجود داره؟
لئون: چند ماه پیش میتوانستم حرف شما را تمام و کمال تایید کنم. اگر چند ماه پیش بود در تایید اضافه میکردم که اساساً اعتصاب یک ابزار اقتصادی است، وقتی مفید است که کار کارگر ارزش اقتصادی داشته باشد تا او بتواند با دریغ کردن کارش یک امتیاز صنفی طلب کند یا مثل امروز به تقلب در انتخابات یا کشتن مردم اعتراض کند. خب، اگر پایه را این تعریف از اعتصاب قرار میدادیم متعاقباً نتیجه میگرفتیم که در شرایط امروز ایران چون عرضه و تقاضای بازار کار برابر نیست و جهت سرمایه به سمت دلالی است تا تولید، وقتی اکثر کارخانهها با ضرب و زور وامهای دولتی لک و لکی میکنند پس محروم کردن کارفرما یا دولت از کار کارگران ارزش کافی برای طلب کردن امتیاز یا بیان اعتراض را ندارد.
تا چند ماه پیش به نظرم این استدلال مشکلی نداشت. اما الان سراپا اشکال است. علتاش هم بحث طولانی (و گاهی اوقات حتی فرسایشی) بود که از یکی دو سال قبل تا چند ماه پیش در همین رابطه با آدم محشری به اسم ایرج داشتم (شما که ایرج را میشناسید. باقی دوستان که احتمالا نوشتههای او را در فاروم گفتمان دنبال نمیکردند میتوانند یک بخش کوچکی از ایرج را که در وبلاگش جا شده ببینند، هرچند با زحمت).
در آن بحث طولانی یک چیزهایی یاد گرفتم از جمله اینکه ژست چپ بودن نگیرم و از آن طرف بر پایهی فرضیات - انگار محتوم - راست استدلال کنم. ما وقتی ارزش آدمها را به ارزش اقتصادیشان محدود میکنیم (فرو میکاهیم) و با آن اعتصاب را ناکارآمد جلوه میدهیم در واقع یکمی شکل استدلال را تغییر دادهایم وگرنه این همان ضرب و تقسیم کردنها و در فرمول گذاشتنهای کذایی است که اگر با "یک لیوان چای داغ" صرف شود مو به تنمان سیخ میکند.
من الان نمیتوانم به دلیل ارزش اقتصادی نیروی کار ارزش سیاسی آنان را انکار کنم. نگرانی شما به جاست. به دلیل نبود فصل اعتصاب در قانون کار هر اعتصابی "ترک کار" تلقی میشود و در شرایط فعلی بدون تداوم هم میتواند اخراج کارگران را در پی داشته باشد. قطعا اگر کارگران تصمیم به اعتصاب بگیرند از عاقبت کارشان خبر دارند. اما نباید ارادهی آدمی را که با قبول بیکاری و گرسنگی ارزش سیاسیاش را نمایش میدهد نبینیم. همانطور که ارادهی آدمی را که با دست خالی در مقابل این حیوانات زرهپوش ایستاد و در نهایت روی آسفالت جان داد را دیدیم.
تا چند ماه پیش به نظرم این استدلال مشکلی نداشت. اما الان سراپا اشکال است. علتاش هم بحث طولانی (و گاهی اوقات حتی فرسایشی) بود که از یکی دو سال قبل تا چند ماه پیش در همین رابطه با آدم محشری به اسم ایرج داشتم (شما که ایرج را میشناسید. باقی دوستان که احتمالا نوشتههای او را در فاروم گفتمان دنبال نمیکردند میتوانند یک بخش کوچکی از ایرج را که در وبلاگش جا شده ببینند، هرچند با زحمت).
در آن بحث طولانی یک چیزهایی یاد گرفتم از جمله اینکه ژست چپ بودن نگیرم و از آن طرف بر پایهی فرضیات - انگار محتوم - راست استدلال کنم. ما وقتی ارزش آدمها را به ارزش اقتصادیشان محدود میکنیم (فرو میکاهیم) و با آن اعتصاب را ناکارآمد جلوه میدهیم در واقع یکمی شکل استدلال را تغییر دادهایم وگرنه این همان ضرب و تقسیم کردنها و در فرمول گذاشتنهای کذایی است که اگر با "یک لیوان چای داغ" صرف شود مو به تنمان سیخ میکند.
من الان نمیتوانم به دلیل ارزش اقتصادی نیروی کار ارزش سیاسی آنان را انکار کنم. نگرانی شما به جاست. به دلیل نبود فصل اعتصاب در قانون کار هر اعتصابی "ترک کار" تلقی میشود و در شرایط فعلی بدون تداوم هم میتواند اخراج کارگران را در پی داشته باشد. قطعا اگر کارگران تصمیم به اعتصاب بگیرند از عاقبت کارشان خبر دارند. اما نباید ارادهی آدمی را که با قبول بیکاری و گرسنگی ارزش سیاسیاش را نمایش میدهد نبینیم. همانطور که ارادهی آدمی را که با دست خالی در مقابل این حیوانات زرهپوش ایستاد و در نهایت روی آسفالت جان داد را دیدیم.
ممنون از بلانشت عزیز بابت پرسشی که مطرح کرد (که اتفاقاً همین امروز توی ذهن من چرخ میخورد که بیایم و از لئون بپرسمش) و ممنون از لئون بابت پاسخش. در مورد ایرج هم بگویم که جایش این روزها واقعاً خالی است. من که امیدوارم بیاید و بنویسد. لئون عزیز در مورد کارکنان شرکت واحد چه نظری داری؟ آیا پاسخت شامل حال آنها هم میشود؟ آیا همین سندیکای زخمخورده و تحتفشاری که دارند میتواند از آنها در شرایط یک اعتصابِ احتمالی تا اندازهای پشتیبانی کند؟سلام پژوهنده عزیز. اگر رانندگان شرکت واحد بخواهند به امید این سندیکای مثله شده اعتصاب کنند بعید می دانم سندیکا بتواند حمایتشان کند. در کشورهای متمدن تر اعتصاب در قانون تعریف شده و سندیکا برای چانه زنی با دولت یا کارفرما وجاهت دارد و صندوقی هم برای مواقعی که اعتصاب طولانی می شود در نظر گرفته شده تا سندیکا حداقل حقوقی به کارگران اعتثصابی بدهد. خب، اینجا از این خبرها نیست. در اولین اعتصاب رانندگان شرکت واحد شاهد بودیم که دولت به سرعت اتوبوس ها را در اختیار رانندگان دیگری (عموما سرباز) قرار داد و وقفه چندانی در کار حمل و نقل نیافتاد.. و این البته در کار خدماتی است که نیروی کار کارگران ارزشمند است و قدرتی به حساب می آید. تکلیف کارخانه های (اکثرا) در بحران و در آستانه تعطیلی که مشخص است. اما باز تاکید می کنم. اعتصاب در شرایط فعلی به معنی بیکاری و گرسنگی است، اگر کارگران اعتصابی شانس بیاورند و زندانی نشوند. مثل بی دفاع ایستادن در مقابل این حیوانات. اگر بیاستند بدون چرتکه انداختن ایستاده اند.
پاسخحذفاصولن خوبه هر ایرانی یه آدم محشر داشته باشه که تو سوالات اش در نمونه... استاد اگه بتونین در مورد قِلَلت ِبه خود گرفتگی یا اصولن در این شرایط به خود گرفته گی یا نا گرفته گی کمی توضیح بفرمایید...ضمنا ما شهید دادیم درست نیست صور قبیحه به خورد مردم بدین از قبیل دست بالا کردین و بولیز دراوردن... زن عَزَب رد می شه این جااین قبیل خوشمزه گی ها فقط در صورتی لایق "گوگولی مگولی" است که با یک جفت کفش تق تقی و موهای خرگوشی همراه شود. حالا و اینجا چیزی بیشتر از "برو بابا" دستتان را نمی گیرد.
پاسخحذفقربان شما ما را به دوزار شرم دعوت نمودید یا دیگران را ؟!؟با عرض پوزش از کج بودن دوزاری مان ! ما البته در اینجا هم با همان آی کیوی ما فوق دویستمان نفهمیدیم شما با چه گروهی دوست و یا دشمن و یا بی اعتنا می باشید ؟؟!گویا از هیچکدام از کاندیدا ها حمایت نفرمودید یا..فرمودید ؟؟!باز هم پوزش بابت آی کیوی مافوق دویست لاکن گه گیجه گرفتۀ مانموفق باشیددم صبح لینک وبلاگ شما را در 4دیواری دیدم، طبیعتا تهوع تا پنج دقیقه بعد از خواندن نوشته های تان ادامه داشت. خوشبینی کله ی سحری باعث شد فکر کنم بهتر است به جای اعلام انزجار به شرم دعوتتان کنم. آنهم نه خیلی. دوزار.
پاسخحذفبازار سوال از لئون گرم شده منم با دستی لرزان و قلبی نا مطمئن جرئت میکنم و میپرسم با امیدوای آنکه اخر آقبتم را مقابل چشمم نیارود. در وضعیت امنیت شغلی که خبر داری بهتر نیست کارگرها وارد نشوند و صاحبان صنایع مثل من که طرفدار موسوی هستم وارد میدان شوند و کار را تعطیل کنند؟درباره پیشنهادتان از طرف من OK، موافقم :-)بعد هم این چه تصویر هیولاواری است که از من ساخته اید؟ دقیقا آخر و عاقبت چه کسی را (بی دلیل یا با دلیل) جلوی چشمش آورده ام؟ یک وقت هایی نهایتا قد یک تلنگر نمی گویم نبوده اما بی دلیل و رج زنان و محض پاچه گیری هم نبوده. ای بابا.
پاسخحذفنمردیم و دیدیم که بعضی هم بعد از امثال ایرنا و کافه.جعفری، اینطور "مفرح" اند برای آدم... جَندَلخالِق.
پاسخحذف"زن نیست، عادت است" شاهکار لئون جان؛ شاهکار. این کشف را یکپارچه مدیون ات هستم.بذار کف دستت ببینُم: داری پروست می خونی. یکی دو جلد آخری. ها... این خط ها رو میبینی اینجا به هم خوردن؟ آلبرتین با روح و روانت توأمان رفتند به فنا. تا حالا جنازه چند عشق قدیمی را از گور بیرون کشیدی و کالبد شکافی کردی. از این گودی اینجای دستت فهمیدم که چیزهایی که همان زمان دهنت را آسفالت کرده بودند حالا به مدد پروست به نظرت مضحک می آیند. بذار چند سال بعدشم برات بگم: زیاد به خودت مطمئن نباش. «مردها همیشه با یک روش سرما می خورند.» خلاصه اگر تا اینجاشو قبول داری از من بشنو که بیست و نه روز بعد از تولد چهل و هفت سالگیت متاسفانه در اثر تصادف با یک کامیون حمل زباله متاسفانه نارنجی رنگ متاسفانه... اما نگران نباش. میری بهشت. (غیر از تو به تمام ابناء بشر پیشنهاد کردم که در جستجو رو بخونند. زحمت کوهنوردی از جمله های پروستی رو خودت کشیدی. من چیکارم مرد مومن.)
پاسخحذفبه ایرج: باید توجه کنیم که سندیکا دعوت به اعتصاب نمی کند، دستور – گیریم با توافق جمعی - به اعتصاب می دهد و کسی که اعتصاب نکند میشود اعتصاب شکن. اما این بار در نبود سندیکاهای مستقل یک رهبر سیاسی دعوت به اعتصاب کرده (چون اگر میخواست هم شأن دستور دادن را نداشت) و تصمیم البته به اراده ی کارگران واگذار شده. این برجسته شدن فردیت در یک عمل سیاسی که من در این ماجرا می بینم – فارغ از اینکه پا بگیرد یا نه – راه را بر نگرانی شما می بندد.(درباره ی مورد اول، بله این روزها به طرز خطرناکی خوشبین شده ام. بعید نیست بعد از دعوت به شرم این یکی و دعوت به عدالت آن یکی به سلامتی یک شیرینیی هم بخورم و فردای انقلاب تا ابد البته زهر مار:)
پاسخحذفhttp://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=53058سه سال پیش گفته بودم سمپات های من توی شکم مادراشون هستن.
پاسخحذفعجب اشتباه مهلکی. من ذاتن آدم عذرتراشیام، ولی واقعن روسیه رو بالکل یادم رفته بود. خیلی ضایع. حالا هم نوشته رو ادیت کردم، هم نقشهی جهان رو.بدون روسیه جبرئیل بود، با روسیه خدا
پاسخحذفسلام
پاسخحذف