۱۲ تیر ۱۳۸۸

ریدمانی بر خلاقیت به ضمیمه‌ی تاریخ کامل ژنتیک

روزهای اول عید سرزده به خانه پدر و مادرم رفتم و دیدم مراسم آشنایی با داماد جدید خاله‌ام برپاست. وقتی مهمان‌ها رفتند مادرم گفت «چه بچه‌ی خجالتی ای بود.» داماد را می گفت.

 [دختر خاله ام را دو جور می‌شود محاسبه کرد. بدون لب‌ها یک دختر کاملاً معمولی است و با لب‌ها نسبتاً زیبا. بالاخره برای داماد باید روزی فرا می‌رسید که پدرزن به مناسبتی - عید و به اجبار ماچ کردن ملت - سیبیل‌هایش را کوتاه کند و لبهایش را در معرض دید عموم قرار دهد. کپی پیست لبهای دختر خاله‌ام.. چه روز شرم آوری.]

 خیار توی دهن‌ام بود. با سر حرف مادرم را تایید کردم.

۲ نظر:

  1. تیتر رو میخواستید بگین چیه یا اون چند خط رو که من نفهمیدم....ماجرا اینه که لب های دختری که فقط به خاطر لباش نسبتا قشنگه تا وقتی نسبتا قشنگه که عین همون لب ها رو روی صورت بابای سیبیل کلفتش ندیده باشی.. همین چیزا.

    پاسخحذف
  2. چرا به این فاجعه می خندید؟سلام.

    پاسخحذف