۱۹ مهر ۱۳۸۸

آنارشیسم ؛ بی ‌امید و بی‌ ناامیدی

وظیفه‌ی آنارشیست این نیست که نزدیک بودن عصر طلایی را
ثابت کند، بلکه باید ارزش و اهمیت عقیده به امکان‌پذیر بودن
 آن را توجیه کند.
[کارل مانهایم]

شاید صد یا هزار سال طول بکشد تا بالاخره آدم‌ها امیدشان را از ساختن دولت ــ یا هر نهاد قدرتی بر علیه خودشان ــ ببرند و دست به کار آفریدن نظمی بر مبنای روابط انسانی شوند: بی‌نیاز به رئیس‌جمهور، پارلمان و توهین مجسمی به اسم پلیس. تا آن روز به جای بمب ساختن صبر می‌کنیم. «بی امید و بی ناامیدی». اما خب.. ممکن است هیچ وقت آدمها به این میزان رشد شعور نرسند و نهایت آزاد‌خواهی‌شان همان "دولت آزاد" باشد که در آن صورت، «حیف از پروسه‌ی تکامل.» بی‌خود از برکه‌ها بیرون آمدیم.

۱۰ نظر:

  1. بعله... موافقم...ولی فک میکنم اینقدر بند و زنجیر به دست و پا و ذهنمون بستیم که شاید یک روزی در بهترین حالت به همون برکه ها برگردیم...

    پاسخحذف
  2. درود بر تواگر بار دیگر به برکه برگردم میدانم چکار کنم ! وارتان

    پاسخحذف
  3. آفریدن نظمی بر مبنایی روابط انسانی !!!!!اوکی !! خب یه رویاست . مثل کارتون ! مثل باغ تی تاپ !خیلی چیزها یک زمانی رویا بوده که الان از بدیهیات است. اما این نظم انسانی الان هم چندان دور از واقعیت نیست. نمونه های کوچکش را می بینیم. اینکه شما میروید بقالی ماست بخرید. بقال می تواند پول شما را بگیرد و ادعا کند که پولی نداده اید. و یا بر عکس شما به دروغ ادعا کنید که پول داده اید. خب. چه قانونی بین شما و بقال وجود دارد؟ چند بار ماست خریده اید تاحالا؟ چند بار این اتفاق افتاده و به پلیس مراجعه کرده اید تا حالا؟ چند نفر را می شناسید که به این خاطر به پلیس مراجعه کرده باشند.. تا حالا؟ شما که پول می دهید و بقال که ماست می دهد می دانید که سیستم پلیس بر این معامله نظارت نمی کند.. حتی گاهی هیچ شاهدی. پس با چه اعتمادی پولتان را به دستش می دهید؟ ماجرا همین است.. دولت/حکومت این رابطه ی انسانی را به پای خودش می نویسد. شما و بقال را به هم "دزد" معرفی میکند تا شما برای در امان بودن از دست همدیگر هر چهارسال یکبار تمام اختیارات انسانی تان را به یک نفر واگذار کنید و به جایگاه گوسفند متمدن بودن خود هم تازه کلی افتخار کنید.. و نهایت آزادیخواهی تان هم لابد چوپان متمدن باشد :)

    پاسخحذف
  4. مثال بقال و ماست اتفاقاً نشان می دهد که چه طور ما خودمان با هم کنار می آییم. دقت کرده اید توی هر اجتماع مدنی چه طور کمون هایی کوچک و بی صدا و به اصطلاح "چراغ خاموش" دارند رشد می کنند؟ البته، چرا، هنوز هم این مکالمه ی مسخره را که در غیاب تاکسی متر صورت می گیرد گاهی می شنویم: "برادر من، چرا دویست تومن؟ کرایه ش صدو پنجاتومنه. نه حاجی، کرایه ش معلومه، دویست تومن." فرمالیته ای را انجام می دهند. قانونی نیست که دقیق بگوید. اما قاعده ای کلی و توسی رنگ هست که می گوید اگر حاشیه ی بی انصافی را رد کنی راننده سبیل ات را دود خواهد داد یا اگر او بخواهد کلاشی کند توی مسافر جلوش در خواهی آمد. در غیاب دولت فخیمه کارها فارغ از بوق و کرنا که ندارد و بدون اعتبار رسمی پیش می رود، ولی کند، ولی بی رمق، و با حسی نه بی شباهت به حس دزدها، که، حتماً می دانید، شرف خودشان را دارند.نفهمیدم این "اتفاقا" که ابتدای جمله آوردید جنبه تاییدی داشت یا تکذیبی اما به هر حال ماجرای بقال و مشتری هم مثالی برای نشان دادن وجود نظم انسانی بدون نیاز به دولت و چوب قانون بود.. بله خب. اینها مثالهای کوچکی هستند که نشان میدهند آنارشیسم ایده ای هپروتی نیست. موازنه ی قوای نیروهای اجتماعی در جامعه ای که آماده ی پذیرش آنارشیسم باشد (و نه بر خلاف نظر رفقای مشنگ ما، تحمیل آنارشیسم با زور بمب و ترور و اسلحه.. که همین اسلحه خودش تابلو ترین تصویر قدرت است) نهایتا میتواند نظمی را بسازد که پایه اش انسان باشد. اما این را هم اضافه کنم: اینکه می گوییم آنارشیسم امکان پذیر است به این معنی نیست که آنارشیسم الان و اینجا امکان پذیر است. مثال دم دست و تکراری (برای مخاطبان قدیمی این وبلاگ) هم ضرورت وجود قانون کار به نفع کارگران در شرایط نامتوازن بودن بازار کار و برتری عرضه به نسبت تقاضاست، برای حفظ مرزهای انسان ماندن کارگران.. که با وجود افزایش قابل ملاحظه ی آنارشی خون ام، همچنان سر حرفم در دفاع از قانون کار هستم.

    پاسخحذف
  5. سلام لئون عزیز. مطالعات من درخصوص آنارشیسم خیلی کم است و تشنه دانستنم. اگر از تناقض هایی که همیشه بین آرمان آنارشیستها و واقعیات جامعه بگویید سپاسگزار خواهم شد. این سئوالها در جمع کوچک دوستانم هم وجود دارد و گاهی واقعن از بدست آوردن پاسخ ناامید میشویم. من از طرف دوستانم شما را دعوت میکنم در صورت تمایل به جمع ما بپیوندید.سلام. از شما و دوستان تان دعوت می کنم چند نمونه از این تناقض ها را با من و سایر مخاطبان این وبلاگ در میان بگذارید.

    پاسخحذف
  6. تناقض بزرگ تر از هرج و مرج طلبی و اداره جامعه؟ چطور با هرج و مرج میشود یک جامعه سالم داشت قربان؟تا جایی که یادم است اولین بار توی کتاب اجتماعی مدرسه خواندیم که آنارشیسم یعنی هرج و مرج طلبی و رفتیم امتحان اش هم دادیم، کتبی و شفاهی. اما اگر آنارشیسم معنی هرج و مرج طلبی را داشت که آمریکا بزرگترین کشور آنارشیستی دنیا بود.. یکهو راست می کند و دو تا کشور و چند میلیون آدم را به گا می دهد، این یعنی بی نظمی و هرج و مرج. اتفاقا آنارشیست ها خواهان پایان دادن به این بی نظمی وحشیانه و آوردن نظمی انسانی به این جهان هردمبیل هستند. نظم مورد نظر آنان هیچ ربطی به نظمی که توسط حکومت های کمونیستی تبلیغ میشد و حالا همچنان توسط حکومت های ملی تبلیغ میشود (و با زور پلیس و ارتش از آن پاسداری می شود) ندارد. آنارشیست ها خواهان شکل گیری داوطلبانه ی روابط انسانی اند که از نیازهای مردم برخاسته باشد. این نظم درونی است.. از درون جامعه بر می خیزد و به همین خاطر تحمیلی نیست، طبیعی است. مردم نه با ضرب و زور بلکه به میل خود نظم و ترتیبات ساده ای را می پذیرند.در ضمن. اکر برای ترجمه واژه آنارشیسم اصرار دارید، ترجمه آشوری "سروَری ستیزی" است. این برگردان قطعا قابل اطمینان تر از کتاب اجتماعی اول راهنمایی است.

    پاسخحذف
  7. مسخره نیست لئون که انگار تا ابد در این کشور آنارشیسم را اینطور نگاه می کنند؟! منظور نوع نگاه حاکم در کامنت هاست ..

    پاسخحذف
  8. شايد ترجمه دقيق‌تر "بي‌سروري" باشد: آرخه به معني سرور يا سر، يا حاكم با يك نفي در اولش.به گمانم آشوری هم اشاره میکنه که از anarkia (یونانی: بی سروری) ست.

    پاسخحذف
  9. کمونم آنارشیسم همیشه یه ایده بمونه...یعنی واقعا امید داری که رشد عقلانیت تو تک تک آدما به اون‌جا برسه که هیچ قدرت کنترل‌گری رو نخوان...این ایده از این جهت هپروتی‌ه که این واقعیت رو ندیده می‌گیره که تعداد آدم‌هایی که پیروی می‌کنن چندین برابر آدم‌هایی که خودشون مسیر رو پیدا می‌کنن... و خب! اونایی که پیروی می‌کنن همیشه دوست دارن ـ حتی اگه بیان نکنن ـ که یک قدرت قهار کنترل‌کننده مسیر رو براشون تعیین کنه...بی کمترین ریسک ممکن...

    پاسخحذف