دیشب، برنامهی نگاه یک (هلاک این اسمگذاریهای تلویزیونیام. بله. دقیقاً از کانال یک پخش میشود) با وزیر کار مصاحبه میکرد. چند دقیقه از برنامهاش را دیدم. داشت میگفت:
"جلسهی «شورای عالی اشتغال» که برای تعیین دستمزد سال 89 برگزار شد یکی از افتخارات دولت و نظام بود چون نمایندگان کارگران و کارفرمایان و دولت «عارفانه و عاشقانه» دور هم نشستند و حرف زدند و به نتیجه رسیدند و این در حالی است که در کشورهای غربی شرکای اجتماعی به دلیل «نگاه صنفیشان» بعد از کلی دعوا و بحث به نتیجه میرسند." (نقل به مضمون کردم اما داخل گیومهها عین عبارات وزیر کار است.)
امروز، عصری که پام به زمین رسید آمدم سرچ کردم ببینم نتیجهی این جلسهی عارفانه و عاشقانه چه بوده: « افزایش 15 درصدی پایه حقوق کارگران به 303 هزار تومان و در سایر سطوح هم 7 درصد.» +
اول اینکه وزیر کار طبق گفتهی خودش در یک جلسهی عارفانه ـ عاشقانهی اشتباهی رفته نشسته و تصمیم گرفته چون دستمزد باید در «شورای عالی کار» تعیین شود و نه در «شورای عالی اشتغال». اینها با هم فرق دارند. آدمهای تصمیم گیرندهی این دو شورا هم با هم فرق دارند. روئسای این دو شورا هم با هم فرق دارند. محل تشکیل جلساتشان هم با هم فرق دارد. فقط تشابهشان در این است که در هر دو تا جلسه وزیر کار باید شرکت کند که کرده. اما انگار جا به جا رفته.
دوم، این جلسهی «عارفانه و عاشقانه» دیگر چه صیغهای است. البته طبیعی است وزیری که فرق شورای عالی کار و اشتغال را نمیفهمد، فرق جلسهی چانه زنی شرکای اجتماعی برای تعیین دستمزد و جلسهی خواستگاری را هم متوجه نمیشود.. هرچند جلسهی خواستگاری هم انصافاً همچین عارفانه و عاشقانه برگزار نمیشود با آن دعوای مهریه و شیربها. توصیف جناب وزیر از جلسهی شورای عالی کار بیشتر به درد توصیف مراسم مخزنی یک سیبیل کلفت نخراشیده برای لخت کردن یک دختر آفتاب مهتاب ندیده میخورد: عارفانه و عاشقانه. لابد با نور شمع و اینها. نتيجه هم که البته لازم به ذکر نيست.
سوم آن چیزی است که وزیر بهش افتخار میکند، که در جلسهای که کارگران و کارفرمایان بر اساس منافع متضادشان (پرداخت مزد کمتر: کارفرمایان ــ دریافت مزد بیشتر: کارگران) کنار هم نشستهاند تا درباره تعیین مزد تصمیم بگیرند، نگاه صنفی حاکم نبوده. خب، این آدمهایی که به نمایندگی از طرف صنفشان آمدهاند تا با حریف چانهزنی کنند، خیلی غلط میکنند که حرفهای عارفانه و عاشقانه میزنند. به جای لاس زدن باید از طرف صنفشان حرف میزدند..
هر چند، کدام صنف؟ تا پیش از دولت احمدینژاد کارفرمایان برای شرکت در جلسات سه جانبه، تشکل مستقلی داشتند اما نمایندگان کارگران حتی پیش از دولت نهم، در دولتهای خاتمی و هاشمی و قبلتر هم مستقل نبودند چون تشکیلاتشان وابسته به حاکمیت بود. از زمان روی کار آمدن دولت نهم حتی همین تشکیلات شبه کارگری هم به رسمیت شناخته نشد و دولت عملاً تشکلهای چهارـپنج نفرهای به نیابت از کارگران تشکیل داد و ثبت کرد و آنان را برای نمایندگی از تمام جامعهی کارگری به رسمیت شناخت. این طوری شد که الان منصور اسالو و ابراهیم مددی و چند نفر دیگر از فعالان سندیکاهای مستقل در اوین و رجایی شهر تشکیل جلسه میدهند و یکسری از محصولات کارخانهی احمدینژاد در جلسهی شورای عالی کار از طرف کارگران تصمیمات عارفانه ـ عاشقانه میگیرند.
چهارم نتیجهی بانمک این جلسهی عارفانه و عاشقانه است. ماجرا این است که معیار تعیین دستمزد طبق قانون بر اساس سبد هزینه خانوار و نرخ تورم است. سبد هزینه که توی سرشان بخورد. حتی اگر فقط همان نرخ تورم را معیار قرار بدهیم در سالهای پس از جنگ ما هر سال میانگین 20 درصد رشد نرخ تورم داشتهایم که در واقع این رقم میتوانست کف مطالبات کارگران برای بحث درباره دستمزد قرار بگیرد اگر ما یک سال عادی را در پیش میداشتیم. اما طبق اعلام دولت در سال 89 قانون هدفمند کردن یارانهها اجرا میشود که در خوشبینانهترین حالت، اگر پیشبینی اقتصاددانان نزدیک به دولت را قبول کنیم 40 درصد تورم خواهیم داشت. حالا طبق چه فرمولی و با چه منطق و انصافی پایه دستمزد کارگران تنها 15 درصد رشد خواهد داشت سئوالی است که جوابش را باید در توصیف وزیر کار از آن جلسهی کذایی پیدا کرد.. یعنی بیشتر از 80 درصد جامعه کارگری که با قرار داد موقت شاغل هستند و غالباً پایه حقوق میگیرند سال آینده باید هزینهی مسکن و پوشاک و خوراک و تحصیل و.. خانوادهشان را با ماهی 300 هزار تومان بپردازند.
پنجم حرفی است که این چند وقته که فیلم نفرت + را دیدهام روی دلم مانده و هی از ترس چسناله پیش رفقایی که حالشان از من خرابتر است بلند نگفتهام. همان جک قدیمی که "jusqu'ici tout va bien". یعنی تا اینجاش که خوب بوده. این را آن بندهی خدایی میگفت که از یک برج 50 طبقه پرت شد و در طبقهی دهم یکی ازش پرسید: چطوری؟
"جلسهی «شورای عالی اشتغال» که برای تعیین دستمزد سال 89 برگزار شد یکی از افتخارات دولت و نظام بود چون نمایندگان کارگران و کارفرمایان و دولت «عارفانه و عاشقانه» دور هم نشستند و حرف زدند و به نتیجه رسیدند و این در حالی است که در کشورهای غربی شرکای اجتماعی به دلیل «نگاه صنفیشان» بعد از کلی دعوا و بحث به نتیجه میرسند." (نقل به مضمون کردم اما داخل گیومهها عین عبارات وزیر کار است.)
امروز، عصری که پام به زمین رسید آمدم سرچ کردم ببینم نتیجهی این جلسهی عارفانه و عاشقانه چه بوده: « افزایش 15 درصدی پایه حقوق کارگران به 303 هزار تومان و در سایر سطوح هم 7 درصد.» +
اول اینکه وزیر کار طبق گفتهی خودش در یک جلسهی عارفانه ـ عاشقانهی اشتباهی رفته نشسته و تصمیم گرفته چون دستمزد باید در «شورای عالی کار» تعیین شود و نه در «شورای عالی اشتغال». اینها با هم فرق دارند. آدمهای تصمیم گیرندهی این دو شورا هم با هم فرق دارند. روئسای این دو شورا هم با هم فرق دارند. محل تشکیل جلساتشان هم با هم فرق دارد. فقط تشابهشان در این است که در هر دو تا جلسه وزیر کار باید شرکت کند که کرده. اما انگار جا به جا رفته.
دوم، این جلسهی «عارفانه و عاشقانه» دیگر چه صیغهای است. البته طبیعی است وزیری که فرق شورای عالی کار و اشتغال را نمیفهمد، فرق جلسهی چانه زنی شرکای اجتماعی برای تعیین دستمزد و جلسهی خواستگاری را هم متوجه نمیشود.. هرچند جلسهی خواستگاری هم انصافاً همچین عارفانه و عاشقانه برگزار نمیشود با آن دعوای مهریه و شیربها. توصیف جناب وزیر از جلسهی شورای عالی کار بیشتر به درد توصیف مراسم مخزنی یک سیبیل کلفت نخراشیده برای لخت کردن یک دختر آفتاب مهتاب ندیده میخورد: عارفانه و عاشقانه. لابد با نور شمع و اینها. نتيجه هم که البته لازم به ذکر نيست.
سوم آن چیزی است که وزیر بهش افتخار میکند، که در جلسهای که کارگران و کارفرمایان بر اساس منافع متضادشان (پرداخت مزد کمتر: کارفرمایان ــ دریافت مزد بیشتر: کارگران) کنار هم نشستهاند تا درباره تعیین مزد تصمیم بگیرند، نگاه صنفی حاکم نبوده. خب، این آدمهایی که به نمایندگی از طرف صنفشان آمدهاند تا با حریف چانهزنی کنند، خیلی غلط میکنند که حرفهای عارفانه و عاشقانه میزنند. به جای لاس زدن باید از طرف صنفشان حرف میزدند..
هر چند، کدام صنف؟ تا پیش از دولت احمدینژاد کارفرمایان برای شرکت در جلسات سه جانبه، تشکل مستقلی داشتند اما نمایندگان کارگران حتی پیش از دولت نهم، در دولتهای خاتمی و هاشمی و قبلتر هم مستقل نبودند چون تشکیلاتشان وابسته به حاکمیت بود. از زمان روی کار آمدن دولت نهم حتی همین تشکیلات شبه کارگری هم به رسمیت شناخته نشد و دولت عملاً تشکلهای چهارـپنج نفرهای به نیابت از کارگران تشکیل داد و ثبت کرد و آنان را برای نمایندگی از تمام جامعهی کارگری به رسمیت شناخت. این طوری شد که الان منصور اسالو و ابراهیم مددی و چند نفر دیگر از فعالان سندیکاهای مستقل در اوین و رجایی شهر تشکیل جلسه میدهند و یکسری از محصولات کارخانهی احمدینژاد در جلسهی شورای عالی کار از طرف کارگران تصمیمات عارفانه ـ عاشقانه میگیرند.
چهارم نتیجهی بانمک این جلسهی عارفانه و عاشقانه است. ماجرا این است که معیار تعیین دستمزد طبق قانون بر اساس سبد هزینه خانوار و نرخ تورم است. سبد هزینه که توی سرشان بخورد. حتی اگر فقط همان نرخ تورم را معیار قرار بدهیم در سالهای پس از جنگ ما هر سال میانگین 20 درصد رشد نرخ تورم داشتهایم که در واقع این رقم میتوانست کف مطالبات کارگران برای بحث درباره دستمزد قرار بگیرد اگر ما یک سال عادی را در پیش میداشتیم. اما طبق اعلام دولت در سال 89 قانون هدفمند کردن یارانهها اجرا میشود که در خوشبینانهترین حالت، اگر پیشبینی اقتصاددانان نزدیک به دولت را قبول کنیم 40 درصد تورم خواهیم داشت. حالا طبق چه فرمولی و با چه منطق و انصافی پایه دستمزد کارگران تنها 15 درصد رشد خواهد داشت سئوالی است که جوابش را باید در توصیف وزیر کار از آن جلسهی کذایی پیدا کرد.. یعنی بیشتر از 80 درصد جامعه کارگری که با قرار داد موقت شاغل هستند و غالباً پایه حقوق میگیرند سال آینده باید هزینهی مسکن و پوشاک و خوراک و تحصیل و.. خانوادهشان را با ماهی 300 هزار تومان بپردازند.
پنجم حرفی است که این چند وقته که فیلم نفرت + را دیدهام روی دلم مانده و هی از ترس چسناله پیش رفقایی که حالشان از من خرابتر است بلند نگفتهام. همان جک قدیمی که "jusqu'ici tout va bien". یعنی تا اینجاش که خوب بوده. این را آن بندهی خدایی میگفت که از یک برج 50 طبقه پرت شد و در طبقهی دهم یکی ازش پرسید: چطوری؟
افسون:
پاسخحذفتا اینجا که خیلی خوب بوده ولی من هنوز نمی فهمم که
مبنای قانونی 15 درصد اضافه حقوق است یا پایه حقوق 303 هزار تومن. یعنی اگر من پارسال 300 تومن می گرفته ام هنوز باید 15 در صد به حقوقم اضافه شود یا کارفرما حق دارد فقط 3 تومن اضافه کند و عدد 15 درصد را فراموش کند؟
afsoonborhandoost@gmail.com
سلام افسون: 15 درصد برای کسانی است که پایه حقوق میگرفتند و حالا حقوق شان شده 303 هزارتومان. رقم بالاتر از پایه حقوق می شود همان "سایر سطوح". لینک خبری که گذاشتم توضیحاتی داده.
پاسخحذفmais en Iran, jusqu'ici tout ne va pas bien! je voudrais tout va bien apres 1389!
پاسخحذفایا روزی از دست بیمار ی اجتماعی اسلام خلاص می شویم؟
پاسخحذفبه ناشناسی که فرانسه نوشته: از دور نمی شود en iran را درست فهمید. من و خیلی از اطرافیانم (مثل شخصیت های فیلم نفرت که آن جک قدیمی را به شیوه خودشان تعریف ــ معنا ــ کرده بودند) هنوز منتظر آن صدای تالاپ پایانی هستیم و تا اینجاش در مقایسه با لحظه ی برخورد ناگزیر با زمین، خوب بوده. آن حس سقوط را هم با اینکه داریم تجربه میکنیم اما ته دلمان ممکن است امید داشته باشیم که یکجا بالاخره چترمان باز میشود یا نخی چیزی به پایمان بسته شده بوده که خودمان ازش خبر ندشته ایم.
پاسخحذفبه ناشناسی که فارسی نوشته: شاید بیماری این باشد که دنبال حواله کردن تمام بدبختی هایمان به یک علت دم دست و گل درشت (مثل اسلام) باشیم. من اگر در یک تظاهرات کتک بخورم فکر نمیکنم چماق اسلام توی سرم خورده. در هر حکومت دیکتاتوری دیگری این چماق توی سرم می خورد.
سلام
پاسخحذفهمه ي انتقادات درستي كه داشته و داري در برابر اين اصطلاح "عاشقانه و عارفانه" (در وصف يك جلسه) رنگ مي بازد! اين حد شعور و درك جناب وزير از زبان فارسي است! اين واقعيت دولت احمدي نژاد است: كريه و خنده آور؛ مضحك و تاسف برانگيز؛ حقير و غيرقابل تحمل... چنين اجتماعي از صفات زشت؛ چنين حدي از عاميانه گي را تا به چشم نمي ديديم باور نمي كرديم.
حالا باز شما از قانون كار دفاع كن. برادر من. عيبها و ضعفهاي اين قانون به كنار؛ اصلا تو كمون پاريس را بده دست اين اوباش. فكر مي كني از آن چه نكبتي عمل خواهند آورد؟! هرج و مرج مطلق از اين كثافتكاري تحت علم قانون بهتر است. چه اتفاقي ممكن است در فقدان اين قانون بيافتد كه تاكنون نيافتاده است؟!مقصودم اتفاقي است كه از نظر اين اوباش ممكن باشد و با مصلحتشان تضاد نداشته باشد و به صرف وجود قانون كار از آن اجتناب كرده باشند. همين وقوع اعتراضات كارگري اخير گواه بر آن است كه خود اجتماعات كارگري متوجه هستند كه حق ايشان نه توسط حكم دادگاه يا هيئتهاي وزارت كار؛ بلكه با عمل مستقيم و ترساندن بوروكراسي قابل حصول است. عمل مستقيم سياسي هم نيازي به قانون ندارد. نيازمند تشكل و همدلي و باور به لزوم احقاق حقوق پايمال شده است.
سلام ایرج
پاسخحذفچند ماه پیش در بند آخر پست "خارش ده ساله" سعی کردم توضیح بدهم که دفاع از قانون کار دیگر برای من ارزشی ندارد و بی معنی است. دفاع من و امثال من زمانی به این دلیل بود که خیال می کردیم قانون کار می تواند مانع تنزل "انسان کارگر" به ابزار تولید شود. شما یادتان هست که سینه زدن ما زیر علم قانون همان زمان هم ربطی به ایده آل های مان نداشت. ما آرزوی رابطه ی بی واسطه کارگر و کارفرما بدون دخالت دولت و چوب قانون اش را داشتیم اما در شرایطی که به دلیل نابرابری عرضه و تقاضای نیروی کار، کارگر میتوانست به برده ی کارفرما و دولت تبدیل شود، وجود آن حداقل هایی که در قانون پیش بینی شده بود را تنها ضامن حفظ شآن انسان کارگر می دانستیم. الان هم این حرف به نظرم بی راه نبود اگر با جرثومه هایی که شما به درستی وصف شان کرده اید طرف نبودیم.
در این بیست سالی که از تصویب قانون کار گذشته، در هر دوره بخشی از مواد حمایتی اش از کارگران حذف میشد اما هنوز چارچوبش سالم بود. یعنی میشد امید داشت که با روی کار آمدن یک دولت عاقل تر همهی آن تفاسیر عجیبی که طی دوره های هاشمی و خاتمی قانون کار را عقیم کرده بودند کنار گذاشته شوند و به قانون کار اول بازگردیم. اما دولت نهم با تغییر ترکیب شوراهای سه جانبه و قانونی کردن همهی آن تفاسیر احمقانه (مثل تفسیر بند دوم ماده 7 قانون کار که با برجسته کردن یک غلط انشایی، به کارفرما اجازه داده شد که برای کارهایی که طبیعت شان جنبه ی استمراری دارد با کارگر قرارداد موقت ثبت کنند) و تغییر قانونی تمام مواد حمایتی قانون کار راه اصلاح این قانون را بست. اینطوری است که الان تصور می کنم دفاع از قانون کار کاملا بی معنی است. یکجور عمل هیستریک. مثل آن بنده ی خدایی که در ناحیه ی انگشت کوچک دستی که سالها پیش از آرنج قطع شده ناگهان احساس خارش می کند.
عشق و عرفانشون تو حلقم!
پاسخحذفیاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود...
پاسخحذف