یکی از بانمکترین قصههایی که برای هجو نمایش "نجات معدنچیان شیلی" شنیدهام از این قرار است:
در شهر اسپرینگفیلد بچهای مظلوم و مودب و فقیر به نام تیمی تول در یک چاه عمیق و خشک (که در حومهی شهر بدون هیچ حفاظی از سالها قبل فراموش شده بوده) میافتد. توجه رسانهها به موضوع جلب می شود و خبرنگاران به همراه مردم از تمام شهر اطراف چاه متروکه تجمع میکنند. هر کس بسته به نبوغاش برای نجات او راهی پیشنهاد میدهد. یکی میگوید عقابی آموزش دیده را به این چاه ِ تنگ بفرستند تا با پنجههایش بچه را بیرون بکشد. یکی دیگر پیشنهاد میدهد او را با نیتروژن مایع فیریز کنند تا با پیشرفت تکنولوژی، نسلهای آینده راهی برای بیرون آوردنش پیدا کنند. یکی دیگر میگوید شکلاتی را به قلاب ماهیگیری وصل کنند و به ته چاه بفرستند.
تیمی تول هر روز از ته چاه به کمک میکروفن با رسانه ها حرف می زند و از مظلومیت و فقرش می گوید. مردم شهر هم هر لحظه تازهترین اخبار مربوط به نجات او را از تلویزیون و روزنامهها دنبال میکنند و به شدت نگرانش هستند. خانوادهها سر میز غذا برای او دعا میکنند و هنرمندان مشهور برای امید دادن به او آهنگ مشترکی به نام «عشق خود را به ته چاه می فرستم» اجرا میکنند و در برنامهی کودک کارتون محبوب ایچی و اسکراتچی به او تقدیم میشود و حتی در شعرهایی که دختربچهها موقع بازی میخوانند هم از او یاد میشود. به این ترتیب تیمی تول قهرمان مردم اسپرینگفیلد میشود.
در این حین دختر کنجکاوی از پدرش میپرسد «چرا تیمی قهرمانه؟» پدرش جواب میدهد «چون افتاده توی چاه و نمیتونه بیرون بیاد.» دختربچه که هنوز قانع نشده با معصومیت سئوالش را تکرار میکند «خب این چه ربطی به قهرمان شدنش داره؟» و پدرش با عصبانیت میگوید «کاری که تیمی کرده از کارهایی که تو میکنی که مهمتره!»
خلاصه در نهایت مردم شهر دست به دست هم میدهند و با حفر چاهی موازی، بچه را نجات میدهند و همهچیز به خیر و خوشی تمام میشود. دست آخر هم برای تکرار نشدن حوادث مشابه، به جای پوشاندن سر چاه، تابلویی کوچک نزدیکی اش نصب میکنند که رویش نوشته شده «احتیاط ــ چاه»
داستانی که خواندید حدود بیست سال قبل از اینکه نمایش نجات معدنچیان شیلی اجرا شود، در کارتون سیمپسونها نمایش داده شده بود (+). حالا هم بد نیست یکی از باباش سئوال کند این 33 نفر برای چی قهرمان هستند؟ چون معادن ایمن نیستند؟ چون هزینهی ایمن کردن معادن عمیق دو تا چهار برابر ــ بسته به نوع مادهی استخراجی ــ قیمت محصول را بالا میبرد و تنها محل سود مالکان معادن ریسکی است که کارگران معدن با زندگی شان میکنند، پس این 33 کارگری که از سر اتفاق زنده ماندهاند قهرمانند.. با توجه به تجهیزاتی که برای نجاتشان به کار رفت توی مایههای بتمن لابد؟
با این حساب آن بیست و پنج نفری که دو ماه پیش در معادن نیجریه کشته شدند و اینهمه آدمی که یک روز در میان در معادن چین دفن میشوند (آخرین نمونهاش یازده نفری که همین دیروز در یکی از معادن چین کشته شدند) و آن 19 نفری که پارسال در معادن کرمان منفجر شدند و تمام معدنچیانی که در سراسر جهان هر روز در عمق زمین کشته میشوند و اکثر اوقات حتی خبرشان هم به بالا نمیرسد... اینها لابد باید سوپرمن باشند، با توجه به فقدان تجهیزات.
من این قهرمانسازیها را درک نمیکنم. این نمایش رسوا به جای آن گرمای شادی و امید (و این قبیل مزخرفاتی که رسانهها در این دو ماهه زورچپانمان کرده اند) که احتمالا باید در اعماق قلبم حساش کنم، در ناحیهی معدهام ظهور میکند.
راستی، داستان رادیو بارت (فصل 3 / اپیزود 13) اینطور تمام میشود که وقتی کم کم ماجرای تیمی تول داشت سرد میشد، رسانهها یک موشخرما شبیه آبراهام لینکلن پیدا کردند و دوربینها و تیترهایشان را به آن سمت چرخاندند.
* تیتر بی ربط اما مربوط به یکی از تخته نوشته های بارت سیمپسون است
اوکراین رو نگفتی. سالی یکی دو تا معدن ریزش میکنه. بی وقفه هر سال حادثه کشته شدن معدنچی دارند. این شغل کی جمع میشه از رو کره زمین؟
پاسخحذفسلام سارا. با نمایشی که دیدیم از این به بعد اگر حوادث معدن را جزء حوادث طبیعی جا نزنند باید خوشحال باشیم، حالا جمع کردن این شغل پیشکش.
پاسخحذف]فقط من معنی تیتر را نمیفهمم یا واقعا نفهمم؟
پاسخحذفضمنا یکبار برای یکی از نوشته هاتون کامنت گذاشتم عالی بود شما گفتید خودم می دونم کنف شدم :|
بشریت گامهای بزرگی برداشته که زیرشان خالیست. از این نظر همه قهرمانند، با مشکوکند به قهرمان بودن. نگرشی که سبب این اوضاع شده شاید خودش بتواند راه حلی پیشنهاد کند. چاره ممکن است در ادامه دادن بدون وقفه ی همین راه که آمده ایم باشد. اگر بشریت از حالا شروع کند به کندن چاه های بیشمار احتمالاً چندین دهه بعد بتواند از ریسک خیلی از حوادث (غیر)مترقبه بکاهد، به این شرط که بتواند توی چاه نیافتد: تصور بفرمایید اگر کره ی زمین متخلخل باشد چه قدر راحت تر و سریعتر ممکن است بتوانیم تونل افقی بزنیم به جاهایی که آدمها توش گیر افتاده اند، ضمن این که با همین تونل های افقی می شود از حریق ها گریخت. سیل که میاید یکراست خالی می شود توی چاه های تخلیه و زلزله که میاید چاه های حفاری شده مثل کمک فنر ضربه اش را می گیرند.
پاسخحذفبه ناشناس اولی: تخته نوشته های بارت جریمه هاش بودند. مثلا شورتش را روی شلوار می پوشید و معلم به عنوان جریمه مجبورش می کرد صد بار روی تخته بنویسد «شورت را زیر شلوار می پوشند نه روی شلوار» این یکی هم به همین ترتیب. یعنی سر کلاس به جای گزارش شفاهی آروغ زده و معلم مجبورش کرده روی تخته بنویسد آروغ یک گزارش شفاهی نیست. در مجموع ربط وثیقی ندارد همانطور که گفتم.
پاسخحذفاین جوابی هم که می گویید به کامنت شما دادم احتمالا مربوط به خیلی وقت قبل است. مدتهاست از این بچه باحال بازی ها در نمی آورم.
----------
به ناشناس دومی: اینم حرفیه.