تصویری که از داف داریم زنی است که از تمام امکانات بدناش برای آویزان کردن زیورآلات استفاده میکند، بلحاظ عرضی نسبت سینه و کمر و باسناش به ترتیب سه/دو/چهار است (اگر متوجه نشدید این نسبت را روی یک کاغذ شطرنجی پیاده کنید)، هر کدام از اجزاء صورتش را با مواد و ابزار آرایشی متفاوتی رنگآمیزی میکند، با لحاظ کردن پاشنهی کفشش برای تخمین زدن قد او همیشه پنج تا پانزده سانتیمتر امکان خطا وجود دارد، لبهای قلوهای و دماغ نخودی و گونههای برجسته و...
محض تفنن این بار که یک داف را از نزدیک ملاقات کردید، مثل یک منتقد ساختارگرای بیرحم سلاخیاش کنید. تجسم کنید چه همتی لازم است برای حمل آنهمه فلز و پلاستیک و شیشه و سنگ روی مچ دستها و انگشتها و گوشها و گردن و بعضاً پیشانی و مچ پا. سعی کنید بفهمید برای ساختن آن صورت و رساندن سایز سینه و کمر و باسناش به سیستم سه/دو/چهار چکار کرده؟ اگر جراحی که شک نکنید به اندازهی یک لشکر شهید شهامت لازم است برای فداکاری ِ زیر تیغ و سرنگ ِ پروتز و چربی انسانی رفتن و تراشیدن دماغ و افزودن به سینه و باسن و لبها و گونهها. اگر هم توانسته با ورزش به این سیستم برسد که خب، آنطور که متخصصین این رشته گواهی میدهند حجیم کردن بعضی عضلات و در عین حال لاغری موضعی به اندازهی چهارتا فتح کوبا ایمان چگوارایی لازم دارد، تازه بدون نیاز به طی کردن سیرا مائسترا با کفشهای پاشنه بلند و تحمل آنهمه مواد آرایشی روی صورت. اصلا چگوارای کافر هیچی، کدام یک از این خداپرستان نامی که از وعدهی آتش جهنم تب میکنند طاقت ساعتها حرارت سشوار برای حالت دادن هر شاخهی مو به سمتی را دارند.
پیامی که از مجموعه نشانه هایی که داف را ساخته استنباط میشود "سرخوشی" است. اما یک چیز غمانگیزی پشت شنگولی ِ آویزها و رنگها و برجستگیها و فرورفتگیهای داف پنهان شده که او را از کالای لوکس اتاق خواب به مقام بالاتری ارتقاء میدهد: به یک نقاشی آبرنگ از بچهای با بیلچهی پلاستیکی در دست که توی ساحل گیج شده با اینهمه شن چکار کند، به داستان قریبالوقوع بهرام صادقی، به لحظهی سقوط هنرپیشهی سانست بلوار بیلی وایلدر ــ به هنر.
داف مثل اغلب آثار هنری مورد پسند من در ظاهر شنگول و سرخوش است اما کافی است مثلهاش کنیم تا پشت هر کدام از آن علائم شنگولی، وحشت از تنهایی را کشف کنیم. وحشتی که داف برای گریز از آن مومنانه تلاش کرده اما ما در جایگاه مخاطب اثر میدانیم که سرنوشتی جز تن دادن به آن ندارد. این قسمت غمانگیز ماجراست.
محض تفنن این بار که یک داف را از نزدیک ملاقات کردید، مثل یک منتقد ساختارگرای بیرحم سلاخیاش کنید. تجسم کنید چه همتی لازم است برای حمل آنهمه فلز و پلاستیک و شیشه و سنگ روی مچ دستها و انگشتها و گوشها و گردن و بعضاً پیشانی و مچ پا. سعی کنید بفهمید برای ساختن آن صورت و رساندن سایز سینه و کمر و باسناش به سیستم سه/دو/چهار چکار کرده؟ اگر جراحی که شک نکنید به اندازهی یک لشکر شهید شهامت لازم است برای فداکاری ِ زیر تیغ و سرنگ ِ پروتز و چربی انسانی رفتن و تراشیدن دماغ و افزودن به سینه و باسن و لبها و گونهها. اگر هم توانسته با ورزش به این سیستم برسد که خب، آنطور که متخصصین این رشته گواهی میدهند حجیم کردن بعضی عضلات و در عین حال لاغری موضعی به اندازهی چهارتا فتح کوبا ایمان چگوارایی لازم دارد، تازه بدون نیاز به طی کردن سیرا مائسترا با کفشهای پاشنه بلند و تحمل آنهمه مواد آرایشی روی صورت. اصلا چگوارای کافر هیچی، کدام یک از این خداپرستان نامی که از وعدهی آتش جهنم تب میکنند طاقت ساعتها حرارت سشوار برای حالت دادن هر شاخهی مو به سمتی را دارند.
پیامی که از مجموعه نشانه هایی که داف را ساخته استنباط میشود "سرخوشی" است. اما یک چیز غمانگیزی پشت شنگولی ِ آویزها و رنگها و برجستگیها و فرورفتگیهای داف پنهان شده که او را از کالای لوکس اتاق خواب به مقام بالاتری ارتقاء میدهد: به یک نقاشی آبرنگ از بچهای با بیلچهی پلاستیکی در دست که توی ساحل گیج شده با اینهمه شن چکار کند، به داستان قریبالوقوع بهرام صادقی، به لحظهی سقوط هنرپیشهی سانست بلوار بیلی وایلدر ــ به هنر.
داف مثل اغلب آثار هنری مورد پسند من در ظاهر شنگول و سرخوش است اما کافی است مثلهاش کنیم تا پشت هر کدام از آن علائم شنگولی، وحشت از تنهایی را کشف کنیم. وحشتی که داف برای گریز از آن مومنانه تلاش کرده اما ما در جایگاه مخاطب اثر میدانیم که سرنوشتی جز تن دادن به آن ندارد. این قسمت غمانگیز ماجراست.
وحشت از تنهایی درست است. اما تحلیل طبقاتی لازم دارد. انگیزه در مورد بسیاری از داف ها وحشت از گرفتار ماندن در چمبره طبقه فرودست و امید ورود به طبقات بالاتر است.
پاسخحذفدر واقع یک قانون نانوشته هست که میگوید اگر سکسی هستی لیاقتت فقر نیست.
سلام
پاسخحذفاي كاش اينطور بود كه تو گفتي. اما راستش به نظرم مي رسد بيش از "وحشت از تنهايي" (كه هرچه باشد خواست و غريزه اي انساني را خبر مي دهد) قضيه بيشتر مدرن است و "ولع موفقيت" يا "ترس از شكست در رقابت" مطرح است.
اينطور نيست كه بتوانيم فرض كنيم آقايان قوي تر و "تنها" تر از بانوان استند. پس چرا مردان به جذاب كردن خود در نظر جنس مخالف اهميتي نمي دهند؟! مي گويي البته كه مي دهند منتها جذابيت ايشان نه در سكسي بودن بلكه در امر ديگري است. موافقم و همينجا است كه مي توان آدرس داد كه اگر مردان جهت جذاب بودن نيازمند موفقيت در بازار استند؛ زنان نيز از جهت موفقيت در بازار (به معناي اعم آن) است كه به سكسي بودن اهميت مي دهند.
در جهاني كه بدترين دشنام "بازنده " (loser) است؛ مي توان فهميد كه برنده بودن چقدر مهم است و چقدر به هزينه هايي كه مطرح كردي مي ارزد.
حالا اين كه چرا و چگونه امر سكس درباره ي بانوان به "موفقيت" ترجمه مي شود. در حالي كه براي آقايان موضوع برعكس است و موفقيت است كه شخص را سكسي مي كند؛ امري است علي حده.
سلام سارا
پاسخحذفداف که البته اسنوب است. اساسا خود اسنوب گری یکی از ترفندهای آدم از وحشت تنهایی است. اما وحشت از تنهایی را طبقاتی نمی دانم. هر آدمی به دلیل نفهمی اش از ذاتی بودن تنهایی (گریزناپذیر بودن تنهایی) بنا به امکاناتش دست و پایی می زند. یکی با ساعت رولکس و لامبورگینی، یکی با تولید انبوه بچه و سوسه آمدن برای باجناق اش پیش مادرزن. یکی دیگر با تولید و استفاده از کالاهای فرهنگی و...
-----------------
سلام ایرج
موضوع این است که من "ولع موفقیت" یا "ترس از شکست در رقابت" را هرچند مدرن اما باز از ترس تنهایی می دانم. در واقع مدرنیته در بعضی موارد شیوه های ـ گول زنک ـ غلبه بر این وحشت را تغییر داده.
درمورد جذابیت های سکسی مردانه هم بازار تقاضا تکلیف عرضه را مشخص می کند. نگاه کنید به پسرهای جوانی که برای گرفتن سهمی از این بازار به کلیشه های زنانه متوسل می شوند (کانال pmc را که انشالله نگاه می کنید). این به گمانم به خاطر وجود تقاضا در بازار است. همیشه اینطور نبوده. شاید به خاطر بسته بودن بازار و محدودیت های زنان، آنها قادر به اعمال سلیقه شان در کالای مصرفی نبوده اند و ناچاراً مقهور سلیقه ی مردانه می شدند.
این قدرت گرفتن سلیقه ی زنانه در مورد کلیشه های جذابیت سکسی زنها هم امروز صادق است. پدیده ی همه گیر و شوم فشن نمونه روشن اش. یعنی قدرت بازار اگر چه وجود دارد اما وارونه شده: زمانی زنها ناچار بودند نظام ارزش گذاری شان را با مردان یغور و قداره بند وفق بدهند، حالا امروز مردها ناچار شده اند یک چیز باریک و صاف را به عنوان کالای ارزشمند سکسی بپذیرند و داف را چیپ و دم دستی بشناسند.
خلاصه که وضع عجیبی است.
سلام
پاسخحذفمیخوام مطمئن بشم آیا تولید بچه بخاطر فرارو وحشت از تنهایی است و بو جود آوردن بچه دوم به علت وحشت از تنهایی بچه اول و تا حد امکان بچه سوم بخاطر بچه اول و دوم؟
آقا یکی دو تا عکس هم می گذاشتی که لازم نباشه اینقدر تجسم کنیم ! ها ها ها
پاسخحذفسلام لئون. درست نمی فهمم جذاب بودن برای جنس مخالف چه طور وارد این بحث می شود. هرکس تصویری تخیلی و آرمانی از خودش می سازد و سعی می کند عین آن باشد، و البته هنگام تحقق تصویرش ناچار می شود مسامحه کند و مقداری رتوش و درجه ای از تقریب و تحریف را بپذیرد. چنین پشتوانه ای حتا در جوامع دموکراتیک هم ضرورت پیدا می کند، فقط تنوع در آن جا بیش تر است، قضاوت کم تر، نقد بیش تر، و ...
پاسخحذفو، در ضمن، از آن جا که ریشه ی آرمان در مقابلة (کودک سالی) افراد با اجتماع نهفته و با حس امنیت در شخص گره خورده، این تصویر هویتی غالباً به جای این که منحصر به فرد باشد برعکس هم سان کننده است و همه را کم و بیش شبیه به هم یا شبیه به گروهی که به آن پیوسته اند می کند.
از این دیدگاه کالا بودن شخص بزرگ سال بیش تر به خودش یعنی به روحیه و شخصیت او و فقدان جمعیت خاطر در او - و نیز حد روحیه ی مستبدانه در کل جامعه اش - بر می گردد.
تا آن جا که به سلیقه مربوط می شود هرچند شخصاً می توانم یک بوتیک متحرک را بپذیرم و قضاوت نکنم اما حدس می زنم تصویرهای خود به خود سکـســی وقتی سه بعدی و حی و حاضر می شوند باید دارای آن "آن" اضافی هم که از حساسیت و بی محابا بودن برمی خیزد باشند. یعنی اصولاً دل باید دل باشد.
اجازه بدهید از این هم یاد کنم که آن روزهای نخودی و نعناعی و چمنی، مچ بندهای بلندشده در هوا گاهی پایین تر، در منتهی الیه پاها، به پدیکورهای بی نقص و صندل های گران قیمت ختم می شدند. انگار شعار "داف برای تمرد" در "مردم برای آزادی" حل می شد.
-مانوش کا-
در نقدِ تندِ آرایش زنان، خشونت می بینم. زنانی که خود تحت خشونت اجباری بودن حجاب به اشکال متفاوت تلاش کرده اند خود را از فرم کُلفَت مانندِ روپوشِ با شلوار، به فرمی جالب تر از دید خود برسانند که البته ناموفق است و هیچگاه به رهایی و زیبایی پوششِ بدونِ محدودیتِ حجاب نمی رسد.
پاسخحذفاما خشونتِ نقدِ داف ها چندان شدید است گویی نویسنده فراموش کرده دختران تحت فشار تابوهای رابطه ی جنسی، حجاب اجباری، نبود فضاهای مشترک ِ عمومیِ راحت برای نفریح و گپ زدن با دوستان، فشار مزاحمت های اجتماعی مردان، و رهایی نداشتن زنان از نظر برابری های حقوقی برای دریافت حقوق شغلی و ازدواجی ِ برابر با مردان زندگی می کنند.
نازلی
به نازلی: بد نبود قبل از کامنت گذاشتن یکبار این متن را روخوانی می کردید. اصلا موضوع این نوشته آرایش تند زنان یا "داف ایرانی" نیست. تمام نشانه های ایرانی بودن داف از جمله نوع پوشش در این متن نیامده تا از همچین سوتفاهماتی جلوگیری شود.
پاسخحذفاگر تصور شما از داف موجودی با دورکمر 70 و دور باسن یک متر و نیم ! است می شود پذیرفت که حمل حجم عظیم جواهر آلات که حتی با اغراق های شما هم محال است بیشتر از دویست سیصد گرم بشود، نیاز به همت مردان جنگی دارد. یا مثلا ورزش کردن برای حفظ تناسب اندام، انجام دادن کار نشدنی باشد و سشوار کشیدن پریدن در کوره ی آتش.
پاسخحذفدر کل پیامی که از این متن دریافت می شود، نگاه شی نگرانه شما به « داف » ها است . انگار که نه انسان که جانور های تازه شناسایی شده ای هستند که آنها را با یک نگاه از بالا ، زیر و رو می کنید. حتما خوشحال خواهند شد اگر بفهمند شما با بزرگ منشی تان ارزش آنان را از " کالای لوکس اتاق خواب " به " نقاشی آبرنگ " ارتقا داده اید.
میل به آرایش کردن و زیبا تر شدن و سکسـی تر شدن حتی اگر برای جفت یابی هم باشد کاملاً طبیعی است و هیچ نیازی به تحلیل های روانشناختی نیست. هر چند این کار بیشتر برای داشتن احساس بهتر و اعتماد به نفس بیشتر است و مهر تایید بزرگوارنه بر تلاش مومنانه آنان و پیش بینی ِ احمقانه شکست تراژیک آنان هم هیچ تاثیری در انتخاب رفتار های آنان به عنوان یک انسان ندارد.
به دکتر شین: در مجموع و به طور کلی که: باشه.
پاسخحذفاما یک بدبفهمی در کامنت شما و بالایی و شاید در ذهن کسانی که حوصله ی کامنت گذاشتن نداشتند از این متن در باره آرایش تند زنان وجود دارد که لازم است درباره اش توضیح بدهم:
نقطه اشتراک تمام زنانی که به میل خود آرایش تند می کنند، زنانی که ارایش ملایم می کنند و زنانی که اساساً آرایش نمی کنند، میل به زیبایی است. همانقدر که داف از آرایش غلیظ کردن هدف زیبا شدن دارد، زنی که مطلقا و حتی با تعصب آرایش نمی کند هم هدفی جز زیبا شدن ندارد، اما طبق معیار و سلیقه ی خودش.
پس این متن بر مبنای میزان آرایش زنان ارزش گذاری نمی کند. موضوع این متن چیز دیگری بوده که اگر نتوانسته ام منظورم را برسانم که نتوانسته ام دیگر.
مخلصيم
پاسخحذف