۲۱ دی ۱۳۸۹

داستان‌های بهرام صادقی


برای مخاطب فارسی زبان ادبیات زیاد پیش آمده که آرزو کند کاش زبان‌ مادری‌اش روسی بود، یا آلمانی و بیشتر صدالبته فرانسه. مخاطب پی‌گیر ادبیات می‌داند که ترجمه و یا خواندن با ذهن ترجمه‌گر فقط سطحی‌ترین لایه‌ی اثر ادبی را منتقل می‌کند: قصه. اتفاق اصلی در زبانی می‌افتد که نویسنده با آن زندگی کرده و لذت اصیل و عمیق و کامل از اثر او تنها مختص مردمی است که با زبان نویسنده زندگی می‌کنند.

شخصاً در ادبیات معاصر فارسی کسی را سراغ ندارم که قادر باشد چنین حسرتی را در مخاطبان غیر فارسی زبان برانگیزد، جز بهرام صادقی که به سلیقه‌ی من فقط چهار داستان خوب دارد و باقی داستان‌های کوتاهش مطلقاً شاهکارند.

اگر سعادت آشنایی با بهرام صادقی را نداشته‌اید می‌توانید مجموعه‌ی «سنگر و قمقمه‌های خالی» و همچنین چند داستان کوتاه دیگر که توسط دوست بزرگواری برای انتشار در اینترنت تایپ شده‌اند را از اینجا بردارید و بخوانید و طبیعتاً کف کنید.