همسایهی من که زن نسبتا جوانی است مثل اکثر زنها (نمیدانم، و شاید مردها؟) موقع سکث صداهایی از خودش ساطع میکند که اصطلاحا بهش میگویند آه و اوه. پنجرهی اتاق خواب او رو به پنجرهی سالن من باز میشود، چهار متر فضای خالی پاسیو بین ما فاصله میاندازد، و چون او عادت دارد پنجرهی اتاق خوابش را باز بگذارد (حق دارد، واقعا زن پر حرارتی است) مهمانهای بعد از نیمه شب من مجانی تفریح میکنند و او یکجورایی جاذبه توریستی خانه من محسوب میشود. من هم به رسم مهماننوازی در نقش تور لیدر گاهی کلمات نامفهوم زن را برایشان ترجمه میکنم (سئوال: او با دو مرد مختلف سر و کار دارد و احتمالا میخوابد –دو تایشان را توی راهرو دیدهام– اما لحن و حتی کلماتش هنگام صکث کوچکترین تفاوتی نمیکند. چرا؟ جواب: چون او دو زن نیست، یک زن است. – آهان).
داشتم از تفریح مهمانان بعد از نیمه شبم میگفتم. خب، این تفریح مجانی و سالم و یکمی هیجان انگیز – با ترجمهی همزمان من البته – چند وقتی که پدر و مادرم به خاطر تعمیرات خانهشان مهمانم بودند تبدیل به عذاب الیم شد.
شب اول از شدت و وقاحت صدا، تصور کردند یک نفر در آپارتمان روبرو دارد زنی را کتک میزند (در وصف قروقاطی بودن کار دنیا همین کفایت میکند که خودم هم هربار صدای این زن را میشنوم، بعد از اینهمه شب، هنوز تردید میکنم که دارد کتک میخورد یا حال میکند). هر دو گوش تیز کرده با چشمهایشان از من توضیح میخواستند. من هم شرمنده و با لبخندی بیشتر عصبی اما غیر قابل کنترل، مهملاتی درباره دعواهای زن و شوهری و حقایقی دربارهی نهاد ذاتا فاسد خانواده گفتم و صدای تلویزیون را آنقدری که کارخانهی معظم سازنده تلویزیون اجازه میداد زیاد کردم.
همان شب تقریبا ماجرا را فهمیدند اما من شبهای بعدی هم (این زن آف ندارد. این زن پریود ندارد: لعنت به ال دی) به حد وسعم و مدد دستگاه های صوتی سعی میکردم مانع مواجهه مستقیم با این واقعیت در حضور والدینم شوم: همسایهام دارد گای-یده میشود. با صدای بلند. (تا یادم نرفته نظرم را دربارهی آه و اوه کردن حین صکث بگویم که یک بخش عمدهایش – نه همهش – تبلیغات است که بیخود صکث را جدی کنند. تا صکث را جدیتر از آنچه که هست نمایش دهند. تبلیغاتی که میخواهد حواس ما از کار مسخرهای که انجام میدهیم پرت شود. به خاطر من - یا اگر من را قبول ندارید، همین خدا - یکبار فکر کنید ما در چیزی که بهش میگوییم "عمل صکث" دقیقا چکار میکنیم... پاریس اگر به این صحنه دقیق فکر میکرد، اگر درک طنز داشت، اگر هلن را مثل من میدید جنگ تروایی در کار نبود.)
چند هفته بعد از آن شبهای مهمانداری – شبهای معذب مهمانداری والدین - این زن را توی آسانسور ملاقات کردم. انگار که یعنی با دیدن من یکهو یادش افتاده گفت: راستی آقای... منتظر شد خودم را برایش معرفی کنم. خب، هنوز آنقدر عصبانی بودم که فقط نگاهش کنم. گفت: به هر حال آقای محترم. من یک شبهایی از صدای تلویزیون شما از خواب میپرم.
من خیلی فکر کردم، سه طبقهی تمام با احتساب پارکینگ همینطور که نگاهش میکردم در سکوت فکر کردم و نهایتا زیر لب جواب دادم: باشه.
توهینآمیزترین جوابی که به ذهنم رسید همین بود. به جای شبهای گذشته و شبهای آینده. به جای همین حالا که دارم اینها را مینویسم.
داشتم از تفریح مهمانان بعد از نیمه شبم میگفتم. خب، این تفریح مجانی و سالم و یکمی هیجان انگیز – با ترجمهی همزمان من البته – چند وقتی که پدر و مادرم به خاطر تعمیرات خانهشان مهمانم بودند تبدیل به عذاب الیم شد.
شب اول از شدت و وقاحت صدا، تصور کردند یک نفر در آپارتمان روبرو دارد زنی را کتک میزند (در وصف قروقاطی بودن کار دنیا همین کفایت میکند که خودم هم هربار صدای این زن را میشنوم، بعد از اینهمه شب، هنوز تردید میکنم که دارد کتک میخورد یا حال میکند). هر دو گوش تیز کرده با چشمهایشان از من توضیح میخواستند. من هم شرمنده و با لبخندی بیشتر عصبی اما غیر قابل کنترل، مهملاتی درباره دعواهای زن و شوهری و حقایقی دربارهی نهاد ذاتا فاسد خانواده گفتم و صدای تلویزیون را آنقدری که کارخانهی معظم سازنده تلویزیون اجازه میداد زیاد کردم.
همان شب تقریبا ماجرا را فهمیدند اما من شبهای بعدی هم (این زن آف ندارد. این زن پریود ندارد: لعنت به ال دی) به حد وسعم و مدد دستگاه های صوتی سعی میکردم مانع مواجهه مستقیم با این واقعیت در حضور والدینم شوم: همسایهام دارد گای-یده میشود. با صدای بلند. (تا یادم نرفته نظرم را دربارهی آه و اوه کردن حین صکث بگویم که یک بخش عمدهایش – نه همهش – تبلیغات است که بیخود صکث را جدی کنند. تا صکث را جدیتر از آنچه که هست نمایش دهند. تبلیغاتی که میخواهد حواس ما از کار مسخرهای که انجام میدهیم پرت شود. به خاطر من - یا اگر من را قبول ندارید، همین خدا - یکبار فکر کنید ما در چیزی که بهش میگوییم "عمل صکث" دقیقا چکار میکنیم... پاریس اگر به این صحنه دقیق فکر میکرد، اگر درک طنز داشت، اگر هلن را مثل من میدید جنگ تروایی در کار نبود.)
چند هفته بعد از آن شبهای مهمانداری – شبهای معذب مهمانداری والدین - این زن را توی آسانسور ملاقات کردم. انگار که یعنی با دیدن من یکهو یادش افتاده گفت: راستی آقای... منتظر شد خودم را برایش معرفی کنم. خب، هنوز آنقدر عصبانی بودم که فقط نگاهش کنم. گفت: به هر حال آقای محترم. من یک شبهایی از صدای تلویزیون شما از خواب میپرم.
من خیلی فکر کردم، سه طبقهی تمام با احتساب پارکینگ همینطور که نگاهش میکردم در سکوت فکر کردم و نهایتا زیر لب جواب دادم: باشه.
توهینآمیزترین جوابی که به ذهنم رسید همین بود. به جای شبهای گذشته و شبهای آینده. به جای همین حالا که دارم اینها را مینویسم.
تو گودر خواندم ات بعد یهو یادم افتاد این آقاهه وبلاگ هم داره من خیلی به این موضوع فکر می کنم که چرا نسل من و احتمالن شما _ما زیر سی ساله ها_ علی رغم روابط ازادمان این قدر با پدر و مادر مان رودروایسی داریم وقتی حرف روابط عاشقانه و جسمی می شه .یاد ندارم یک صحنه ی بوسیدن را راحت با پدرم یا تو جمع فامیل پر ادای مدرن تماشا کرده باشم .بیشتر که عمرن با آن ها ببینم .حس می کنم مدام باید به نسل قبل یک جوری توضیح نامفهوم بدهم .که اگر مثلن زل زده ام بوسیدن اینگرید برگمن و همقری بوگارت را نگاه می کنم این صحنه زیبا است . محرک نیست و مرا چپ چپ نگاه نکنید این صحنه به اندازه یک پاس منجر به گل فلان تیم دسته ی دو مهم است .نگاه کردن اش قبیح نیست . شاید مال عدم پخش فیلم های مناسب در سینما باشد که تماشا و شنیدن این چیز ها یک کاری مخفیانه ی شخصی شده پنداری .....بدیهی است که شطحیاتی بود که یهو به ذهنم رسیددوست داشتم اگر روزی خانه ی مستقلی داشتم در مواجهه با صدا ها به اولیا ی محترم می گفتم مثلن اینها شب جمعه و شب شنبه را قاطی کرده اند .نمی دونم می توانستم یا نه .حالا فرمایشات خانوم دکتر فردوسی رو بذاریم کنار میمونه اینکه برای بعضی از ابنا بشر والدین "دوست" نیستند، والدین هستند. بدی هم نداره.
پاسخحذفکیس بدی نیست روش فکر کنید. شانس دارید. سه طرف خانه های واحدما خانواده هستند تخیلت کجا رفته مرد مومن؟ این که میشه یک درجه بدتر از زن گرفتن. یعنی آدم وقتی وارد رابطه با همسایه ش میشه انگار زن گرفته. با این تفاوت که میتونی زنتو انتخاب کنی اما همسایه تو نه.
پاسخحذفباید بهش می گفتین مگه شما خوابم دارین؟!
پاسخحذفدر اینجاست که باید گفت نه تنها ما "همه می دانیم" چه خبر است بلکه او هم می داند. مواظب خودتان باشید. دفعه ی بعد حتا "باشه" هم نگویید!:)
پاسخحذف" باشه " ... !!! ... چقدر خشن!لطفا به اعصابت مسلط باش .باشه :)
پاسخحذفشما کارت خیــــــــــــــــــــلی درستهخاک پای جوونای باهوش و خوشتیپ آریایی :)
پاسخحذفکاش می گفتید صدای آه و اوه ِ شما هم من رو از خاب می پرونه.تا ما ببینیم اون چی می گه و داستان کلن برای ما جالب تر می شد.شاید اون اصلاً حواسش نیست که موقع ِ سکث بلند آه و اوه می کنه.
پاسخحذفبه لئون : قضیه پدر و مادر که حرفی درش نیست ولی بحث آه و اوه رو باهات مخالفم ، چه چیزی از صکص بالاتر که به خاطرش جنگ ها راه میوفته ، تو خودتو در چه جایگاهی می بینی که راجع بهش فتوا میدی ، دلیل منطقی اینکه : وقتی داری فیلم س... میبینی و صدا قطع باشه اون چیزه دیرتر میاد تا وقتی که صدا باشه ...در مورد "باشه" ، یه بار به یه نفر گفتم "سال نو مبارک" گفت "باشه" ، خیلی زجر کشیدم باور کن.به غزل : هر چیزی محرکه ، حتی شما دوست عزیزدلیل منطقی جواب نداره، آقا من قانع شدم.
پاسخحذفبستگی به میزان حرارت آن جنابان دارد خب این آه و اوه
پاسخحذفسلام لئون جان.از وقتی وبلاگت فیلتر شده بود اینجا نیومدم ولی الان که اومدم احساساتم قشنگ مثل قبلا درست و حسابی هوا خورد !من تو رو از وبلاگ داداشم میثم( یادداشت های یک معترض)شناخته بودم نوع نوشتنت رو دوس دارمچون ازخطوط پر ابهام اما و اگرها فاصله گرفتی مغلطه نمی کنی رُک مینویسی گاهی شعور نوشته هات چنان شوری به من میده که مجبور میشم سر تعصب رو به شرم پایین نگه دارم ! در کل تعظیم ! در مورد همساده هم میتونم بگم سعی کن باهاش به تفاهم برسی چون فقط اینجوری میتونی به تداخل فکر کنی !خوش باشی داداشارادت داریم.
پاسخحذف(:
پاسخحذفمن کلی خندیدم. وضع مضحکی رو دارید من هم با بقیه موافقم که این خانم تعمدی در ولوم صداش داره ولی می خوام اشاره کنم که کلا روابط صکشوال مقدار زیادی ش نمایشی هست کلا مسئله بیشتر اینه که ما کدام نمایش رو بیشتر می پسندیم. من یاد داستان کوتاهی از کوندرا افتادم که راوی دائم شکایت می کرد که دختر مربوطه چرا هیچ صدایی از خودش در نمی آره؟اینکه کدام نمایش را می پسندیم.. حرف حقیه.
پاسخحذفخب وایسا برات بگم این خانوم چکار می کنه ! این خانم یه شوهر سردمزاج داره . شوهره شب کاره یا شبا دیر میاد خونه یاد وقتی میاد مثل جنازه می افته.خب خانوم خیلی احساس حقارت می کنه .چکار می کنه ؟ میاد کنار پنجره پاسیو شروع می کنه به آه و اوه کردن!!!!!!تمام زنای ساختمون حسرت این خانوم رو می خورن!!!!! برا خودشون قصه می سازن . گاهی هم شبا تو تختخواب لگدی حواله شوهره می کنن.یه وبلاگم داره که توش خاطرات صکصی می نویسه .دروغ دروغ ! بعد هی می گه که نمی دونید همساده های من از دستم چی می کشن از بس من هاتم !!!!شاید خاطره آسانسور و شما رو هم نوشته باشه !از طرفی این خانوم داره بازار گرمی می کنه .گمونم شما رو مد نظر داره ها !!! مواظب خودت باش جوون!! اینجور که من می بینم این خانوم به اینجاش (اشاره به گردن ! )رسیده ! یه وقت تو آسانسور خفتت نکنه !!!حالا از ما گفتن بود !پس که اینطور.
پاسخحذفاگر اولین خاطره ی تو از صدای سکس ، سرک کشیدن هرشب پدرت بود به رختخواب مادرت اونوقت این نوشته چطور از آب در می اومد؟تازه اونهم پدری که قبل از انقلاب دیدن تلویزیون رو برای بچه هاش ممنوع می کرد و به اون می گفت لونه ی شیطون.خیلی طول کشیده تا من بفهمم این صدا بخشی از نمایش زندگی هست و ازش حالم بهم نخوره. اونقدر دردناک که بلوغ جنسی من رو تا چهل سالگی به تا خیر انداخت. تازگی ها فهمیده ام این روح روی چیزی به نام تن سواره. و این تن حقی هم داره. زبانی هم داره. تازه گی ها حجم خودم را اندازه زده ام. اصلا این حرفها اینجا جایش بود یا نه نمی دانم. تو گفته ای همه می دانند.جهت حرفم به مسئله ای که شما طرح کردید نیست اما کلا این ارجاع دادن همه یا بعضی از رفتارها به دوران کودکی را چون اساسا راه ابطال شان بسته است خیلی جدی نمی گیرم.
پاسخحذفخیلییی خوب توصیف کردی، کلی خندیدم.
پاسخحذفخیلیی خوووب بووود... راستی اینکه صداش یه جوره به یک زن بودنش ربط نداره... فک کنم مدل خودشه
پاسخحذفاین قضیه کار مسخره رو خیلی موافقم... 2 تا کار هست که خود عملش اند خنده اس اما حواشی اش ( مثلا همون جنگ تروا که گفتی)خفنه... یکی اش ثکصه...
پاسخحذف