۲۳ بهمن ۱۳۸۹

گیجی

من بسیار علاقمندم که پیروزی انقلاب مصر را به مردم این کشور تبریک بگویم. اما گیج شده‌ام که انقلاب مصر دقیقاً در چه زمینه‌ای پیروز شده که یکاره بیایم اینجا و آن پیروزی را تبریک بگویم. بگذارید مکانیزم گیج شدنم را تشریح کنم: آنطور که از ساعتها لم دادن مقابل تلویزیون و پلاس بودن در اینترنت مطلع شده‌ام از زمان جمال عبدالناصر قدرت اصلی در مصر در اختیار ارتش بوده و انور سادات را هم ارتش بعد از ناصر به مردم تحمیل کرد. بعد از ترور سادات، حسنی مبارک هم که از بدنه‌ی ارتش بود با حمایت ارتش به قدرت رسید. در سی سال حکومت مبارک هم که ارتش شریک استبداد او بود ــ دقیق‌تر: پایه‌ی استبداد او بود.. خب، حالا مردم حسنی مبارک را ساقط کرده‌اند. اما باز هم شورایی از ارتش حکومت را در دست گرفته و کار انقلاب به ارتش واگذار شده و مردم هم جدی جدی خوشحالند.. طبیعتا از ارتش نمی‌توان انتظار داشت بر علیه خودش اقدام و نظام خودش را دگرگون کند.. گیج شده‌ام که مردم برای چی خوشحالند؟


نباید بدبین بود. انقلاب که تنها برای رهایی از استبداد داخلی نیست. شاید مردم از وفاداری سگ‌منشانه‌ی دولت‌شان در مقابل قدرت‌های خارجی (اسرائیل و آمریکا) به پا خاسته بودند و حالا از رسیدن به این هدف خوشحالند. در این صورت هم باز اوضاع مصر من را گیج می‌کند چون ارتش مصر نه فقط بلحاظ مالی وابسته، که اساساً ساخته‌ی دولت آمریکاست و در وقایع اخیر نشان داد که فرمانده‌ واقعی‌اش کیست. پس تغییراتی که به دست چنین ارتشی صورت بگیرد، هر نتیجه‌ای که داشته باشد قطعاً به رهایی از سلطه‌ی آمریکا منجر نخواهد شد. پس مردم نه از شر مستبد داخلی خلاص شده‌اند و نه از شر سلطه‌گر خارجی.. جریان چیست؟ اینها برای پیروزی کدام انقلاب خوشحالند؟

با این اوصاف امیدوار نیستم که انقلاب مردم مصر به ثمر بنشیند. اما آرزومندم.


پی‌نوشت: از حسرت کشان و چس ناله کنان حرفه ای/گودری که بگذریم نمی‌دانم چه اصراری است که شورش مصر را به تاریخ ایران بچسبانیم. ولی گویا اصراری "هست". یکی آن را به انقلاب 57 و دیگری به جنبش سبز نسبت می‌دهد و مقایسه می‌کند. از نظر من هرچند وقایع مصر (از این جهت که مردم می‌دانند چه نمی‌خواهند اما نمی‌دانند که چه می‌خواهند) به انقلاب 57 نزدیک‌تر است، اما دور از انصاف و ناشی از نادانی است که وقایع مصر را با بلوغ سیاسی حیرت آوری که مردم در جنبش سبز نشان دادند/می‌دهند مقایسه کنیم.
با توجه به اینکه عده‌ای به مقایسه‌ی وقایع تاریخی در این دو کشور اصرار دارند، طی گپ زدن با رفیقی به این نتیجه رسیدیم که شبیه‌ترین واقعه‌ی تاریخی ایران و وقایع اخیر مصر، ماجرای آغاز قیام مشروطه به قصد سرنگونی عسگر گاریچی است.

۱۳ نظر:

  1. استاد اگر آن «بلوغ خيرت آور» بدون اين كه كار (سياست/اقتصاد) را از دست سـپـاه بگيرد، صرفاً به كنار رفتن احــمــدي يا بالاتر انجاميده بود، شما تلقي به پيروزي نمي‌كرديد؟

    پاسخحذف
  2. اشتباه متوجه شدید قربان. اساساً معنی آن بلوغ حیرت آور برای من این است که مردمی که در خیابان ها می دیدیم خواستار سرنگونی هرتکی حکومت و "اسقط النظام" نبودند. در واقع نمی خواستند تنها نام خیابان ها و حاکمانشان تغییر کند. احترام به رای و تغییرات دموکراتیک می خواستند/می خواهند.


    به دوستانی که کامنت می گذارند هم عرض کنم که به خاطر اینکه استفاده از فیلترشکن همتی اجل همت من طلب می کند ممکن است جواب کامنت ها با تاخیر منتشر شود.

    پاسخحذف
  3. من فقط نمي‌فهم ما چرا بايد فكر كنيم آن‌ها "هرتكي" خواستار "اسقاط نظام" بوده‌اند؟ احتمالاً چون هر خواست "اسقاط نظامي" هرتكي است؟ يا چرا فكر كنيم به اندازه ما تغييرات دموكراتيك نمي‌خواستند/نمي‌خواهند؟ چون الان از رفتن مبارك خوش‌حالند؟
    با اين وضع افتضاح اينترنت كه درش مشتركيم اصلاً قصد مزاحمت ندارم؛ بي‌خيال دردسر پابليش و احياناً جواب باشيد.

    پاسخحذف
  4. 1)اعراب برای ارتش شان احترام بسیاری زیادی قائل اند و بارها از دوستان عربم شنیده ام که استخدام در ارتش را یکی از آرزوی های جوانان عرب می دانند. برخلاف ما که از سربازی و نیروهای نظامی فراری هستیم.

    2)ارتش قرار است مصر را در گذار به دموکراسی همراهی کند. وجود یک نیروی مورد احترام اکثریت و جلوگیری از تشکیل حکومت خودگران در محلات به رهبری اراذل و اوباش آن محل، مایه خوشحالی است و نه تاسف. این که طرفین نزاع توافق کرده اند که بطور تدریجی به جلو حرکت کنند و قدرت را آرام در اختیار بگیرند، نکته ی مثبت دیگری است.

    3) مردم مصر علیرغم بی بهره بودن از "بلوغ سیاسی حیرت آور"! چندین پیروزی پیاپی بدست آوردند. اول دولت آنها را به عنوان ملت و نه یک مشت شورشی پذیرفت. دوم قول رفرم دادند. سوم جمال از ریاست جمهوری انصراف داد. چهارم مبارک قول داد که دیگر کاندید نخواهد شد. و در آخر خود مبارک کناره گیری کرد. این بدون شک یک پیروزی است آنهم دربرابر دستاورد شگفت انگیز سبزها که بالاخره به آنجا ختم شد که عده ای با وقاحت بگویند که از آرمان های دموکراتیک راحل فاصله گرفته ایم.

    4)بلوغ سیاسی این است که بعد 30 سال هنوز شاخ به شاخ شدن با کشور های همسایه (در مثال فوق اسرائیل) و دست به یخه شدن با ابرقدرت ها را نشانه ی استقلال نبینیم.

    5)مردم مصر هم می دانستند که چه نمی خواهند، و هم می دانند که چه می خواهند. آزادی، عدالت و انتخابات آزاد. اینرا با جستجویی در اخبار انگلیسی در خواهید یافت. مشخص بودن هدف به معنای مشخص بودن نام، نام خانوادگی و نام پدر رئیس جمهور بعدی نیست. توافق بر سر صندوق رای یا همان تعهد به دموکراسی سرنوشت مملکت را روشن خواهد کرد. برخی می گویند شاید اسلام گراها به قدرت برسند. برای ایرانیانی که اطلاعاتشان از آرایش سیاسی نیروها در مصر، در حد آشنایی با کدخدای فعلی قیاس آباد قم است، بحث و پیش بینی بر سر اینکه خروجی این صندوق چه خواهد شد، در شرایط و با اطلاعات کنونی وظیفه رمال و فالگیر خواهد بود.

    6)به انتخاباتی که از ابتدا دستچین شده و تقلبی است، تغییرات دموکراتیک نمی گویند. هزینه دادن برای اثبات این که حق با متقلب پیش کسوت است نه متقلب نوآموز، نشانه ی حماقت است، نه درایت و بلوغ!

    پاسخحذف
  5. ناشناس: حرفم این است که نظام مصر حسنی مبارک نبوده که با ساقط شدنش نظام سقوط کند. نظام مصر ارتش بوده که با وجود انقلاب همچنان در راس کار است. شاید همین امکان مصادره پذیر بودن یک جنبش مردمی سنجه ی خوبی باشد برای میزان شعورمندی آن جنبش. نظر من را بخواهید "انقلاب" کار هجده روزه نیست، کار دو سه ماهه هم نیست (انقلاب 57). اساساً انقلاب کار مردم خشمگین انقلابی نیست (و کار انقلابیون حرفه ای ـ و معمولا هاج و واج در هنگام واقعه ـ به طریقه اولی). انقلاب کار روزمره است. کار انقلابی مردم می تواند ایستادن بر سر مرزها و پیشروی تدریجی و مداوم ِ فراطبقاتی باشد. نتیجه اش شاید/حتی سقوط نظام نباشد. پیروزی انقلاب می تواند این باشد که سلطان همچنان تاج گذاری کند اما نه مثل سلاطین.. مثل دلقک ها برای جلب توریست. امیدوارم جنبش سبز در این راه بماند و چند دهه بعد از تجربه ی انقلاب سبز حرف بزنیم. انشاءالله تعالی.

    ------

    داریه: باشه.

    پاسخحذف
  6. فقط شما پيشروي نمي‌كنيد رفيق؛ طرف مقابل سرعتش خيلي بيشتر است. سواي در هم شكستن هميه ته مايه تجددي كه بعد از صد سال برايمان مانده، با وضعي كه پيش مي‌رود، تا ده سال بعد ممكن است همه آنها كه ميخواهند قدم به قدم پيشروي فراطبقاتي كنن سرشان بالاي دار باشد...نمي‌دانم شايد هم شما درست بگوييد: من هنوز فكر مي‌كنم آنارشيست‌هاي قرن نوزدهمي - آقا باكونين مثلاً- بينشي داشتند كه ظاهرا پيش بعضي رفقاي امروزي‌شان گم شده
    :)
    مخلص

    پاسخحذف
  7. داريه:
    اگر تو اين حق را براي خود قائلي كه انسانهايي كه بر سر حقوق خويش ايستادند و جان دادند (هزينه دادن از اين بيشتر كه نمي شود؟) احمق خطاب كني؛ من هم لابد اين حق را دارم كه تو را دهن دريده و سليطه خطاب كنم. هان؟!
    آزادي بيان است ديگر!
    روزگار غريبي است. هر نجاستي را بر صفحه ي مونيتور ما استفراغ مي كنند تحت عنوان "نقد". اي بيچاره نقد!
    چشم مي بندند و به زيباترين جلوه هاي زندگي ايراني در اين سالهاي پر از كراهت "حماقت" لقب مي دهند و توقع دارند از گل نازكتر به ايشان نگوييم.
    به اين جك و جانوراني كه عاشوراي 88 را اينطور حقير جلوه مي دهند و در كمال وقاحت مي خواهند از مشروعيت مخالفت با ج.ا. هم تغذيه كنند چه بگويم؟!
    اصلا موسوي خودش يك پا جنايتكار! خوب؟! تو چه حقي داري كه ايستادگان برابر ستم را بي وضو نام ببري تا چه رسد به كوچك شمردن ايشان؟!
    نقد سنجش است. اين چه نوع سنجشي است كه عظمت امير جوادي فر را نمي بيند آخر؟! اين كه از كور و كر بودن چندين فرسنگ پست تر است.
    بعد هم لابد به ما مي گويند خون شهدا را بهانه نكنيم براي خفه كردن اين قوم. خوب تو الاغ نفهم حرفي را كه مي زني مزمزه كن تا "خفه شو" نشنوي.


    پ.ن.) لئون. درباره ي اين نوشته ي شما بيشتر با ناشناس همراهم. دليلش بماند براي وقتي كه درد زخم معده فروكش كند.

    پاسخحذف
  8. سلام
    چند نكته:
    ارتش مصر هر كوفتي كه باشد؛ نهايتا در ذهن مردم مصر آن ارتشي است كه از كانال سوئز و خط بارلو عبور كرد و حيثيت برباد رفته ي مصر را پس گرفت. همين ارتش (ساخته و پرداخته ي هركس كه باشد) است كه در ذهن مردم مصر مي تواند عنداللزوم در برابر خطر اسرائيل بايستد و از مصر دفاع كند. خطر دشمن خارجي در هر كشوري موجب تعلق خاطر مردم به نيروي مسلح كشورشان مي شود. نمونه براي اين حكم بسيار است. تفصيل نمي دهم.
    ارتش مصر هرچند قدرت برهنه است. اما در قدرت سياسي بودنش ترديد است. انور سادات با تكيه بر يك جناح ارتش جناح ديگري را كه در صدد كودتا بود سركوب كرد (ماجراي كانونهاي قدرت) و پس از آن به بهانه ي دموكراسي و لزوم آماده گي جهت جنگ با اسرائيل ؛ارتش را از معادلات سياسي بيرون راند. درباره ي اين سي سال اخير مطمئن نيستم. ولي اين دو نكته كه مصر حسني مبارك داراي نيروهاي امنيتي در مقياس ميليون نفر بوده است و اين كه مبارك در ابتداي بحران معاون خود را از بخشهاي امنيتي انتخاب كرد مي تواند نشانه اي باشد بر اين كه دوران مبارك دوران سلطه ي امنيتيها بر ارتشي ها بوده است (جهت پيشگيري از كودتا)
    حال حتي اگر فرض كنيم ارتش مصر در تمامي اين پنجاه شصت سال همواره يك قدرت سياسي و حتي قدرت سياسي برتر مصر بوده است؛ باز اين نكته كه فساد اداري و اقتصادي مصر (كه گويا عامل اصلي اين خيزش اخير بود)به ارتش نسبت داده نمي شد. بلكه اين فساد بيشتر بوروكراتيك و نفوذيافته در بدنه ي اداري حاكميت بوده است. به عبارتي ارتش مصر مثل سپاه پاسداران خود را به يك كارتل اقتصادي تبديل نكرده بود.

    همه ي اينها صرفا دلايلي استند كه به ما مي گويند چرا در ذهن انسان مصري جايگزيني مبارك توسط ارتش امري مثبت ارزيابي مي شود.

    اما در ديده ي بنده و شما نيز به نظرم اين جايگزيني مي تواند (نه لزوما) مثبت دانسته شود.
    گفته ايد (چند بار) و من هم موافقم كه انقلاب امري بطئي و اي بسا چندين مرحله اي باشد. پيروزي يك انقلاب لزوما شامل مراحل پيروزمند نيست. ممكن است يك مرحله ي انقلاب اصلا شكست ارزيابي شود (كمون پاريس) يا بي نتيجه دانسته شود (تظاهرات سياهپوستان آمريكا در دهه ي پنجاه). ولي اگر امروز از كار شانزده ساعت در روز در اروپا خبري نيست و اگر تبعيض نژادي از متن جامعه به پستوهاي ذهن بعضي عقب افتاده ها در آمريكا عقب نشيني كرده است؛ مي توانيم بگوييم آن انقلابها اگر نه كاملا پيروز لااقل موفق بوده اند. بركناري مبارك نيز حتي اگر كاملا بي نتيجه ارزيابي شود (كه به نظرم اينقدرها هم نيست) حداقل معنايش بلند شدن صداي مردم مصر عليه خودكامه گي و فساد است. اين صدا اگر شنيده شود؛ در ساختار قدرت اثر خواهد نهاد و اين خود پيروزي است. و اگر اصلا شنيده نشود؛ لااقل تجربه و سابقه اي براي مردم مصر است كه ايشان را در مراحل بعدي اميدوار و انشاءالله پيروز خواهد ساخت.

    پاسخحذف
  9. ایرج‌جان! خلط مبحث میکنی. داریه میگوید حمایت از بخشی از جانیان حماقت است. مثل اینکه من به شما بگویم فلان کارتان حماقت است. این با احمق دانستنتان خیلی فرق داره.
    به نظرم کل نوشته‌تان بسیار بی‌ربط به حرف داریه بود.
    من از خیلیها انتظار ندارم بتوانند بحث منطقی کنند ولی از شما چرا.

    پاسخحذف
  10. و حرف آخر
    ایرج‌جان. بسیار شما را دوست دارم ولی کامنتتان به داریه را در حد ... حزب‌الهیها میبینم! (دوست ندارم خطاب به شما جای آن سه نقطه را پر کنم)
    امیدوارم اینبار دیگر برداشتتان این نباشد که خودتان را حزب‌الهی دانسته‌ام

    پاسخحذف
  11. و سخن پایانی!
    البته من سعی میکنم در اطلاق واژه‌ها کمی مهربانتر از داریه باشم ولی با کمی کم و زیاد من هم حمایت از کروبی و موسوی را برای رسیدن به آزادی و زندگی بهتر «احمقانه» میدانم. اگر به نظرتان چنین عقیده‌ای آدم را لایق تمام آن چیزهایی که خطاب به داریه گفتید میکند٬ من هم لایقش هستم.

    پاسخحذف
  12. سلام ایرج
    در اینکه خطر خارجی برای مردم مصر جدی است هم نظریم. شاهدش اولین سخنرانی مبارک بعد از شروع اعتراضات مردمی بود که بخشی از مدت کوتاه سخنرانی اش را به مرور سوابق خود در جنگ علیه اسرائیل اختصاص داد. اما همچنان گیجم و نمی فهمم چطور ممکن است ارتشی که بودجه اش را آمریکا تامین می کند مورد حمایت مردم در مقابل خطر خارجی قرار بگیرد.

    پی نوشت: یک نکته ای در کامنت شما و مخصوصا در نوشته ی اخیر میثم صدر وجود دارد درباره عظمت و شکوه اعتراضات مردمی. من هم خدا را شکر هنوز زیبایی شناسی ام فلج نشده و همراه با شما از این نمایش قدرت مردمی کیف کردم. اما نمیفهمم "ارتش" که قدرت رای تمام ملت هم نمی تواند یک گروهبانش را به سرگروهبان ارتقاء دهد چطوز می تواند مرحله ی گذار به دموکراسی را رهبری کند.

    پاسخحذف
  13. سلام لئون
    مسئله از ديد من اين نيست كه چه خوب كه ارتش مصر قدرت را به دست گرفت و حال مصر را به سوي دموكراسي رهنمون خواهد شد. حركت به سوي دموكراسي امري نيست كه بتوان آن را حتي به نلسون ماندلا سپرد. اصلا كار "قدرت" (اعم از بوروكراتيك يا برهنه) نيست. كار روشنفكري است و با مرجعيت يافتن روشنفكري در اذهان مردم است كه اين حركت دوام و قوام خواهد يافت.
    اين كه از اين.
    اما آنچه كه حركت مردم مصر را اهميت مي بخشد و از نظر من مثبت است؛ صرف بلند شدن صداي ايشان است. تحميل اراده ي انسانها بر قدرت (حتي در سطح جابه جايي چهره ها) است. اين صدا يا در ساخت قدرت اثر مي گذارد و منجر به فراهم آمدن فضاي آزادي جهت نقد و روشنفكري مي شود يا نه. اگر شد كه چه بهتر و اين خود آغاز يك انقلاب در معناي راستين است و اگر هم نشود؛ سابقه اي و تجربه اي براي مردم مصر است كه ايشان را در عبور از اسطوره هاي محافظه كارانه ياري خواهد داد.


    پويا
    سلام.
    اين شمايي كه مشغول خلط مبحث استي. جمله ي داريه در پاسخ جمله ي لئون بود كه در قياس دو جنبش ايران و مصر؛ عملكرد مردم ايران در جريان جنبش سبز را نشانگر بلوغ و درايت ايشان دانسته بود و داريه آن عملكرد را به "هزينه دادن جهت اثبات......" فروكاسته و نشانه ي حماقتش خوانده بود.
    حال شماچه مي فرمايي؟!
    براي من اصلا قابل فهم نيست كه حرف شما (آنطور كه در وبلاگ خود بيان كرده ايد) به فرض حرف حساب بودن؛ چگونه مي تواند به اين ترجمه شود كه "آنچه معترضين ايراني در اين يك سال و نيم اخير كرده اند؛ نشانه ي حماقت ايشان است". اما اگر خود اصرار داريد كه محتواي نقد شما بر جنبش سبز در اين جمله خلاصه مي شود؛ مي توانيد خود را نيز مخاطب كامنت تندخوي بنده بدانيد.

    پاسخحذف